میم حجری
" فرایند تأمل دربارهی چیزی، محتوای آن چیز را آنگونه که در ابتدا در احساس، شهود یا بازنمود است، تغییر میدهد
به این ترتیب، فقط از طریق تغییر است که ماهیت حقیقیِ ابژه در آگاهی شکل میگیرد."
( هگل - منطق صغیر - بند ۲۲ - ترجمه حسن مرتضوی)
معنی تحت اللفظی:
روند تفکر راجع به چیزی
موجب تغییر محتوای آن چیز
آنگونه که در احساس ما وجود داشته،
می شود
بنابرین
انعکاس ماهیت حقیقی (؟) اوبژکت شناخت
فقط از طریق تغییر است.
جهان بینی هگل
ایدئالیستی است.
تفاوت ایدئآلیسم هگل (افلاطون و مسیحیت و اسلام) با ایدئالیسم اسقف برکلی
این است
که
ایدئآلیسم هگل
ایدئالیسم اوبژکتیو (عینی) است.
هگل و افلاطون و اسلام و مسیحیت
به
وجود ماده در خارج از ذهن ما
باور دارند.
این اما تغییری در وارونه بینی هگل و افلاطون و اسلام و مسیحیت نمی دهد:
آنها
ماده را مخلوق روح (ایده، خدا) می دانند.
روح
را
شعور
را
مقدم بر ماده و وجود می دانند.
یعنی
جای خالق و مخلوق (ماده و روح، وجود و شعور) را عوض می کنند.
هگل در این جمله
هم
روند تأمل و یا تفکر راجع به چیزی
را
به
زبان فلسفی
یعنی روح و شعور
را
تغییر دهنده محتوای آن چیز جا می زند.
بدین طریق
تغییر ذاتی ماده (چیز) که در اثر خصلت دیالک تیکی اش تعیین می شود،
انکار می گردد.
انگار
ماده
(چیز، اوبژکت شناخت)
قبل از پیدایش آدمیان و کسب توان تأمل توسط آنها
در تغییر نبوده است.
انگار
این خود ماده نیست که در اثر کار بر رویش و در روند کار بر رویش
در آیینه ضمیر ما منعکس می شود.
انگار
می توان بدون کار بر روی اوبژکت شناخت (ماده، چیز)
گوشه ای نشست و در خود فرو رفت و انعکاس (احساس) آن را تغییر داد.
اکنون
اهمیت مفهوم پراتیک
(کار بر روی اوبژکت شناخت، آزمون، ازمایش، تجربه عملی)
که
کشف مهم کلاسیک های مارکسیسم است،
آشکار می گردد.
۲
هگل
به این ترتیب، فقط از طریق تغییر است که ماهیت حقیقیِ ابژه در آگاهی شکل میگیرد.
ماهیت مجازی و حقیقی وجود ندارد.
محتوا و ماهیت هر چیز واقعی است.
در روند کار و تجزیه و تجربه موضوع شناخت (ماده، اوبزکت، چیز)
انعکاس آن چیز
ژرفا کسب می کند
و
نشاخت ما از آن چیز تعمیق می یابد.
اصولا
خود لیافت تفکر و تأمل
در
روند کار میمون متعالی (نیای ما)
و
در اثر کار مادی او
کسب شده است.
پراتیک
(تجربه، کار)
زادگاه تفکر و تأمل است.
انسان
به قول انگلس
مخلوق کار
است.
البته
شناخت عقلی ناشی از شناخت حسی
هم
متقابلا
بر کار و کیفیت کار اثر می گذارد.
ما
با
دیالک تیک حسی و عقلی
و
با
دیالک تیک تجربی و نظری
سر و کار داریم
و
نقش تعیین کننده در این دو دیالک تیک مهم شناخت
از آن حسی و تجربی است.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر