۱۴۰۰ بهمن ۲۵, دوشنبه

درنگی در برداشت ها و یاد داشت های ولادیمیر لنین و احسان طبری (۸)

 https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/b/b3/Vladimir_Lenin_1_May_1920_by_Isaak_Brodsky.jpg/220px-Vladimir_Lenin_1_May_1920_by_Isaak_Brodsky.jpg 

دربارهٔ مسئلهٔ دیالکتیک

 ولادیمیر ایلیچ لنین

«نامۀ مردم»، 

شمارۀ ۱۱۴۶

( ۱۳ دی ۱۴۰۰)

تحلیلی 

از

شین میم شین

 

۱

 دو ادراک بنیادین (یا دو [ادراک] ممکن؟

 یا دو [ادراک] قابل‌مشاهدهٔ تاریخی؟) 

از تحوّل (فرگشت) عبارت‌اند از: 

[درکِ] تحوّل به صورت افزایش و کاهش، 

به صورت تکرار، 

و [درک] تحوّل به صورت وحدت اضداد (تقسیم شدن یک واحد به اضدادِ متقابلاً مشروط به وجود یکدیگر و رابطهٔ متقابل بین آنها).

 

اینها

یادداشت های سرشته به شک و تردید لنین از منطق هگل اند

و

ربطی به مسئله دیالک تیک ندارند.

 

بگذارید روی مفاهیم همین یاد داشت ها خم شویم:

منظور از ادراک چیست؟

مترجم

میان درک و ادراک

علامت تساوی می گذارد.

 

از این خبرها نیست.

ادراک و یا استنباط و یا دریافت

(Wahrnehmung)

اولا

بنیادی 

نیست.

Grafik Wahrnehmungsbaum 

درخت ادراک

 

۱

  •       ادراک (دریافت، استنباط) به فرم انعکاس فکری واقعیت عینی به واسطه سیستم عصبی مرکزی حیوانات و انسان ها اطلاق می شود.

 

۲

  •       ادراک عبارت است از تصویر حسی کلیتی از اشیاء و خواص و روابط آنها، که به طورمستقیم و بی واسطه براعضای حسی (حواس پنجگانه)  (یعنی گیرنده های عصبی) تأثیر می گذارند.

 

۳

  •       ادراک به لحاظ ژنتیکی بر بنیان احساس (حس کردن) پدید می آید.

 

ادراک

(استنباط، دریافت)

 


درک

(Auffassung)

در

ادبیات مارکسیستی 

 به معنی نظریه به کار می رود.

مثال:

درک ماتریالیستی تاریخ 

یعنی

تئوری و یا نظریه ای که در آن تاریخ بشری با جهان بینی ماتریالیستی در نظر گرفته می شود.


درک

را

می توان به معنی فهم چیزی نیز به کار برد.

 

ادراک ممکن

اصولا و اساسا 

بی معنی است.

ادراک

همیشه امکان پذیر

است

چه بخواهی و چه نخواهی.

دیدن چیزی

بوییدن چیزی

شنیدن صدای چیزی 

همان

و

ادراک خودپوی آن چیز 

همان.


ادراک

ارادی و اخیتاری هم نیست.

شنیدن عرعری

همان

و

ادراک وجود خری

همان.

 

۲


دو ادراک بنیادین (یا دو [ادراک] ممکن؟ از تحول (فرگشت)


مترجم

میان تحول و فرگشت (تکامل)

علامت تساوی می گذارد.

تحول و یا تغییر

بی سمت  و سو

ست.


هم

تجزیه و تلاشی چیزی

 تغییری

است

و

هم

رشد و نمو و توسیع (وسعت یابی) و تکثیر و ترقی و توسعه و تعالی آن

تغییر و یا تحولی

است.

واژه  تکامل (فرگشت)

حتی

به قول امیر نیک آیین در دو اثر معروفش

مفهوم دقیقی نیست.

 

برای کسب دقت در رابطه با این واژه

باید

با

تعریف مفاهیم  فلسفی اوولوسیون و روولوسیون و تئوری توسعه

آشنا شد.


اگر تیز بنگریم هر فرگتشی و یا تکاملی 

دیالک تیکی از تغییرات کمی و کیفی است.


تئوری توسعه

یکی از مهم ترین تئوری های مارکسیستی

است.

مراجعه کنید

به

توسعه.

 

انقلاب

(روولوسیون)

 

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/9493

  

مترجم

این یاداشت های سرسری لنین

را

به

 مثابه مسئله دیالک تیک

به

خورد جماعت بی خبر از خدا و خرما می دهد و آبرو می برد.


۳

 یا دو [ادراک] قابل‌مشاهدهٔ تاریخی؟)  از تحوّل (فرگشت) عبارت‌اند از: 

[درکِ] تحوّل به صورت افزایش و کاهش، 

به صورت تکرار، 

و [درک] تحوّل به صورت وحدت اضداد (تقسیم شدن یک واحد به اضدادِ متقابلاً مشروط به وجود یکدیگر و رابطهٔ متقابل بین آنها).

 

لنین 

مسئله

را

غامض تر می کند.

غامض تر از آنچه که هست.


همانطور که ذکرش گذشت:

تغییر

بی سمت و سو ست.

توسعه 

اما

همواره

سیر صعودی

دارد.

دانه ای

نهالی

می شود.

نهالی

درختی 

می شود.

درختی

جنگلی

می شود

باغی 

می شود.

غله ای

خوشه ای 

می شود.

خوشه ای

خرمنی

می شود.

 

۴

 یا دو [ادراک] قابل‌مشاهدهٔ تاریخی؟)  از تحوّل (فرگشت) عبارت‌اند از: 

[درکِ] تحوّل به صورت افزایش و کاهش، 

به صورت تکرار، 

 

طرز تبیین لنین

پخته نیست.

ما

با

دیالک تیک کاهش و افزایش

به

مثابه یک تغییر کمی

سر و کار داریم.

بر خلاف تصور هگل 

تکراری 

در بین نیست.

درست به دلیل عینیت و عامیت و کلیت دیالک تیک.

مارکس

خرافه تکرار هگل

را

به

تمسخر کشیده است.

 

همه چیز

در

شدن مدام است.

این شدن و یا تغییر

هم

می تواند سیر سقوطی داشته  باشد 

و

هم

سیر صعودی.

مثال:

کاهش دمای آب لیوان

پس از رسیدن به حد عینی

مثلا صفر درجه سانتیگراد در فشار جو

به

تحول کیفی آب لیوان

به

یخ زدن آن

منجر می شود

و

افزایش دمای آن

پس از رسیدن به حد عینی

یعنی

۱۰۰ درجه سانتیگراد

به

تحول کیفی آن

به

تبخیر آن.

 

۵

و [درک] تحوّل به صورت وحدت اضداد 

(تقسیم شدن یک واحد به اضدادِ متقابلاً مشروط به وجود یکدیگر و رابطهٔ متقابل بین آنها).

 

درک مترجم

برای چیست؟

تحول به صورت وحدت اضداد

اصلا

تحول نیست.

همه چیز در هستی

خصلت دیالک تیکی دارد.

یعنی

وحدت اضداد است.

دیالک تیک

عینی

است.

منظور لنین 

تخریب دیالک تیکی (حل تضاد دیالک تیکی) معین 

و

تشکیل دیالک تیکی دیگر

است.

مثال:

دیالک تیک بورژوازی و اشرافیت فئودال و روحانی

تخریب (حل) می شود.

یعنی

بورژوازی

بر 

اشرافیت فئودال و روحانی

پیروز می شود

و

فئودالیسم 

به

گور سپرده می شود

و

کاپیتالیسم 

مستقر می گردد.

بعد

در

کاپیتالیسم

دیالک تیک بورژوازی و پرولتاریا

تشکیل می گردد.

 

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر