۱۴۰۰ اسفند ۷, شنبه

کلنجار ایده ئولوژیکی با همنوع (۷۶)

Bild 

 

میم حجری

 

۲۰۴۱

تحول از بالا و کوشش‌های رفرمیستی در مساله زمین
فروش املاک سلطنتی
در مورد املاک سلطنتی ، باید دانست که قسمتی‌ از این املاک میان دهقانان و دربار پهلوی مورد منازعه بود

و درگیری‌ها و گرفتاری‌های فراوانی‌ را به وجود آورده بود ،

و دربار پهلوی بی‌ میل نبود که خود را به نحوی از این درگیری‌ها و منازعات بیرون بکشد ،

به علاوه املاکش آن قدر وسیع بود که می‌‌توانست کار فروش را به تدریج و با مانور‌های مناسب پیش ببرد ،

توضیح آنکه قسمتی‌ از این املاک مکانیزه شده بود و می‌‌توانست قسمت هایی‌ دیگر را نیز مکانیزه کند

و خود را از شر ادعا‌های دهقانان ستمدیده و اتهام فئودالی برهاند ،

گذشته از آن چون در امور تجاری و صنعتی و بانکی‌ نقش قدرت عمده را داشت

برایش هم آسان بود و هم صرف میکرد که پول‌هایی‌ را از فروش قسمتی‌ از املاک به دست می‌‌آورد

به راحتی‌ در مؤسسات سود آور و تازه به کار اندازد .
همین تصورات و توصیه‌ها بود

که

همراه با فشار محافل خارجی‌

شاه را واداشت تا با مدتی‌ تردید و تاخیر در هفتم بهمن سال ۱۳۲۹ ، ( ۲۸ ژانویه ۱۹۵۱ مسیحی‌ )

فرمان تقسیم بیش از ۲۰۰۰ قریه و آبادی و املاک سلطنتی را صادر کند .
جلال شادمان که مامور فروش املاک سلطنتی شد

در ۱۶ بهمن گفت املاک در موقع انتقال

( زمان تبعید رضا شاه و ‌واگذاری سلطنت به محمد رضا پهلوی )

به شاه فعلی‌ بالغ بر ۶۰۰۰ قریه و قصبه بود

و

در این زمان به ۲۳۰۰ قریه تقلیل یافته

که در سال جاری ۱۲ میلیون تومان درامد داشته است

( کیهان ۱۶ بهمن ۱۳۲۹ ) ،

یکی‌ از محققان اظهار اطلاع می‌‌کند

که

در این زمان علاوه بر دهات مذکور

" ۲۶۰۰ چمن و مرتع جنگلی‌ "

نیز

در اختیار دربار پهلوی بود

و جمع زمین‌های قابل کشت املاک سلطنتی

در

حدود ۴۶۰۰۰۰ هکتار

تخمین زده می‌‌شد

( جزوه مختصری درباره‌ ی کشاورزی ایران ، غازیانی ، صفحه ۴ و ۱۰ ) .
به هر حال برای سر و سامان دادن به کار فروش املاک سلطنتی

بانکی‌ به نام " بانک عمران " تاسیس گردید ،

" سرمایه اولیه ی این بانک قبلا از طرف شاهنشاه پرداخت شده و اداره ی اصل ۴ ترومن نیز در وحله (وهله) ی اول

تقسیم به منظور کمک به دهیاران حوزهٔ ی ورامین

مبلغی در اختیار بانک گذاشت "

( روزنامه کیهان ۱۰ بهمن ۱۳۲۹ ) .
کار فروش املاک سلطنتی که از همان سال ۱۳۲۹ آغاز شد

به کندی پیش میرفت ،

بعد‌ها ، در خرداد ۱۳۳۸

مجله ی " سوسیالیست‌ها "

( ارگان خلیل ملکی‌ و دار و دسته او )

ضمن اعلام این

که

" تقسیم املاک پهلوی نسبت به مالکیت خصوصی قبلی‌ مترقی بوده . !!! "

و

اینکه این کار " به عنوان نمونه و سرمشقی که نواقص و مشکلات را نشان می‌‌دهد دارای ارزش زیادی است . "

( صفحه ۱۹ مجله علم و زندگی‌ ، خرداد ۱۳۳۸ )

از نحوه و شرایط تقسیم این املاک انتقاد کرد و نوشت :

" در حدود ده سالی‌ که از شروع تقسیم املاک می‌گذرد تا عید نوروز گذشته از ۲۲۰۰ ملک ششدانگ پهلوی

فقط در حدود ۱۲۰ دٔه تقسیم شده ،

اگر این سرعت ادامه داشته باشد ، فقط املاک پهلوی که دو هزار از ۴۰۰۰۰ دٔه ششدانگ ایران است ،

در مدت یکصد سال تقسیم خواهد شد . "

( مجله علم و زندگی‌ ، خرداد ۱۳۳۸ ) .
اعتراض به نحوه ی فروش این املاک به مطبوعات و محافل انتقادی محدود نماند ،

کار چنان بالا گرفت که حتی روزنامه " اطلاعات " از این هم پیش تر رفت و با اشاره به کار بانک عمران و فروش املاک سلطنتی نوشت :

" اگر در نظر بیاوریم که املاک اختصاصی در مقابل املاک وسیعی ، که هنوز مالکیت آن اختصاص به چند نفر معدود دارد ،

بسیار ناچیز است ، متوجه می‌‌شویم که اقدامات و کمک به دهقانان این دهات

مساله ی مالکیت اراضی‌ و مسائل اجتماعی ناشی‌ از آن را حل نمی‌‌کند . "

( روزنامه اطلاعات ۲۸ تیر ۱۳۳۸ )
لازم به توضیح است که در بعد از کودتای عبدالکریم قاسم و سرنگونی سلطنت ارتجاعی ملک فیصل در عراق

و تقسیم زمین در میان دهقانان عراقی و اصلاحات ارضی در آن کشور

و هم چنین شدت و تسریعی که در اصلاحات ارضی در پاکستان به عمل آمده بود

و هم چنین این که در مصر و سوریه هم اصلاحات ارضی و تقسیم زمین صورت گرفته بود ،

تنها ایران بود

که

هنوز عناصر کهن دربرابر اصلاحات ارضی مقاومت می‌‌کردند

و دربار شاه و دولت‌های او در این مورد تردید نشان می‌‌دادند .
ناگفته نماند که در این زمان برخورد‌ها و جنبش‌های دهقانی ،

بر خلاف سال‌های ۱۳۲۵ و ۱۳۳۲

رونقی نداشت

و شاید هم به همین دلیل بود که محافل آگاه حاکمه ، این لحظه را برای اجرای تحول از بالا از هر زمان مناسب تر می‌‌دید‌ند ،

زیرا این کار را بدون مداخله ی دهقانان می‌‌توانستند به آسانی و به هر شکل که می‌‌خواهند ، انجام دهند .
مساله ارضی و جنگ طبقاتی در ایران ( صفحه ۱۴۴ ---۱۳۸ )
باقر مؤمنی


۲۰۴۲
ما نوید می دهیم چگونگی فردا را
آه، نه!
فریاد!
  همواره اینگونه بوده است
 کلنجار رفتن
  در بودن و نبودن
  شدن و نشدن
  احساسی را در خود زائیدن
  احساسی را در خود حلق آویز کردن
  همواره اینگونه بوده است.
 چگونه می توان دوست داشت
  زمانی که در کینه متولد می شوی؟
  چگونه می توان عشق ورزید
  زمانی که خود نفرتی؟
  چگونه می توان زیبائی ها را دید
  زمانی که در باغچه ی چشمانت، سرب می کارند؟
 عدالت عبثی بیش نیست
  زمانی که حکم ات از پیش صادر است.
  تا کی می توان مهر سکوت بر لبان کوبید؟
  فریادهای عاصی در گلو حبس می شوند
  و آه است که بر لبان نقش می بندد
  تا کی می توان
  دیدن و دیدن
  متین و آرام
 خموش
  اشک در چشم حلقه بسته؟
 هق هق گریه را
  در دستان خفه کردن
  تا کی؟
  بین زایش و فرسایش
  بهاران و زمسنان ها در گذرند
  زندگی
 راهی است پر پیچ و خم
 و بباید رفتن.
  رفتن
  هستی است
  در هستی
  نیستی،
  «سکون»
 معنی ندارد!
  این است زندگی!
 حرکت جان می یابد در دگرگونی ها
  و دگرگونی ها جان می دهند
  بهاران و زمسنان ها
  شکفتن
  و پرپر شدن
  افت هائی مالامال از درد و رنج
 و خیزش هائی سرشار از امید
  این است زندگی.
  «سکوت» مفهومی ندارد، لب بگشا ...
  لب بگشا و سخنی بگو!
  آه، نه!
  فریاد!
  فریاد در گلو حبس کردن
  اسارت است
  اسارت بردگی است
  و بردگی
 سکون.
  زندگی
  حرکت است
  و حرکت زندگی
 این است همیشگی!
  «سکون» مفهومی ندارد
  لحظه ای بیش نیست
  لب بگشا ...
  لب بگشا و سخنی بگو!
  آه، نه!
  فریاد!
  لب بگشا و سخنی بگو!
  از دگرگونی ها و خیزش ها ...
  از تولدی دیگر
  از زندگی ...
  ما قایقرانانیم در مسیر پر تلاطم خیزش ها ...
  در طوفان ها ست که ساخته می شویم و شکل می گیریم
  ما نوید می دهیم چگونگی فردا را
  با آه، نه ...
  با فریاد!

مینا حق شناس
سرچشمه:
از شکوفه های درخت تن
عکس، وین سال ۱۹۴۸ ، بعد از پایان جنگ جهانی‌ دوم

۲۰۴۳
غروب چمن
با این غروب از غمِ سبزِ چمن بگو
اندوهِ سبزه های پریشان به من بگو
اندیشه های سوختۀ ارغوان ببین
رمزِ خیالِ سوختگان بی سخن بگو
آن شد که سر به شانۀ شمشاد می گذاشت
آغوشِ خاک و بی کسیِ نسترن بگو
شوقِ جوانه رفت، ز یادِ درخت پیر
ای بادِ نوبهار، ز عهدِ کهن بگو
آن آبِ رفته باز نیاید به جوی خشک
با چشمِ تر، ز تشنگیِ یاسمن بگو
از ساقیان بزمِ طربخانۀ صبوح
با خامُشانِ غمزدۀ انجمن بگو
زان مژده گو که صد گل سوری به سینه داشت
وین موجِ خون که می زندش در دهن بگو
سروِ شکسته نقشِ دل ما بر آب زد
این ماجرا به آینۀ دلشکن بگو
آن سرخ و سبزِ سایه، بنفش و کبود شد
سروِ سیاه من ز غروبِ چمن بگو
هوشنگ ابتهاج

۲۰۴۴
مهمـ نیست چقدر میشناسیش!
یک روز ،
یک ماه ،
یک سال ...
مهمـ ڪیفیت بودن آدمهاست ؛
بعضے ها فقط تو یه روز به اندازه ے تمومـ
روزاے دنیا به تو حس خوب میدن و گاهے همـ
بعضیا ، یک عمر ڪنارت هستن ولے چیزے به جز درد و خستگے روحے برات ندارن !
بعضے وقتا ممڪنه با یه نفر توے چندماه حس هایے رو تجربه ڪنے ڪه قبل از اون اصلا نمیدونستے این حس‌ها وجود دارن!
میدونے چے میگمـ؟!
مهمـ ڪیفیت بودن آدمهاس ...


۲۰۴۵
ارتش اوکراین

با

اعزام ۵۰۰۰ نیروی نظامی و همکاری با ناتو

در خلال سال‌های ۲۰۰۳ تا ۲۰۱۱

سومین کشور نیروهای ائتلاف از حیث‌ جمعیت در اشغال عراق و‌ کشتار مردم مظلوم آنجا بودند؟

۲۰۴۶
شهر اُدسا

سال ۱۹۹۳
برای آگاهی آنها که حکومت
فاشیست‌ها در اوکراین را باور نمی‌کنند
این عکس که در ماه مه سال ۱۹۹۳ گرفته شده

مربوط است به ماجرای به آتش کشیده شدن مرکز سندیکائی شهر اودسا.

فاشیست های طرفدار رژیم اوکراین ساختمان را به آتش کشید و خود در اطراف این ساختمان به رقص و پایکوبی و آدم سوزی مشغولند و می گفتند

از "بوی سوختگی سوسک های کلرادو در اودسا."

سرمست اند.
وبسایت سوسیالیست جهانی با انتشار این عکس نوشت:
فاشیست های اوکراین در روز جمعه دوم ماه مه، ساختمان اتحادیه های کارگری اودسا را به آتش کشیدند

و حداقل  ۴۰ نفر از کسانی را که در این ساختمان جمع شده بودند را سوزاندند.
شاهدان گفتند که اعضای نیروهای امنیتی اوکراین از صحنه عقب نشینی کرده و به فاشیست ها اجازه این جنایت را دادند.
آنها تمامی راه های خروجی ساختمان را مسدود کرده و به داخل آن بمب آتشزا پرتاب کردند.

علاوه بر آن ۴۰ نفر که در آتش سوختند،

عده ای که خود را از پنجره ها به پیاده رو پرت کرده بودند بر اثر سقوط جان خود را از دست دادند

و بسیاری از آنهائی که در سقوط جان سالم بدر برده بودند،

به طرز وحشیانه ای توسط فاشیست ها در خیابان ها

زیر ضربات باتوم و زنجیر کشته شدند.

از صحنه های دلخراش به آتش کشیده شدن ساختمان و به بیرون پریده مردم فیلمبرداری شده است.
چند ساعت پس از این جنایت در شهر اودسا،

اوباما رئیس جمهور امریکا

در یک کنفرانس مشترک خبری با آنگلا مرکل صدراعظم آلمان،

این سرکوب را ستایش کرد و گفت

"دولت اوکراین حق و مسئولیت دارد که نظم و قانون را در قلمرو حکومتی خود حفظ کند."

۲۰۴۷ 
خیلیها طرفدار جنگند.
به ویزه آنها که به جبهه نمی روند.

۲۰۴۸
جنگ و سرباز و جانان
وقتی که جنگ تمام شود،

ازدواج خواهیم کرد

و

در مزرعه ی ما گل هایی شبیه تو خواهد روئید

و

تو آبستن زیباترین دختر جهان خواهی شد.
دختری دلفریب و جذاب شبیه خودت
دختری که عاشق پدرش خواهد بود
و من کتاب هایی را که هرگز ننوشته بودم خواهم نوشت
و تو ترانه هایی را که نسروده یی خواهی خواند

۲۰۴۹
"بهار جاودانه "
و آن زمان که خارها شکوفه می کنند
و رودها ، لبالب از شراب می شوند؛
تفنگ ها ، عتیقه
بمب ها ، حباب می شوند !
درآن زمان ، نوار مرزها ، بنفشه و
زبان مشترک ، ترانه است !
جهان پر از صدای بوسه است
و مارش جنگی نظامیان،
سرود عاشقانه است
وآن زمان که ابرها کنار می روند
وآسمان چو جان عاشقان زلال می شود؛
پرنده های آهنین به خواب می روند
و آسمان پر از کبوتر سپید بال می شود .
جهان شکفته ازصفای خنده های کودکانه است
دلی شکسته از غم زمانه نیست ؛
تمام روزهای هفته ، عید
وفصل ها ، "بهار جاودانه" است.
هادی مومنی

۲۰۵۰
مریم معمار صادقی

مدیر سایت توانا

برای تئوریزه کردن حمله به ایران

می گفت:

صلح خسته کننده است.

۲۰۵۱
آموزش مارکس خصومت و کینه عظیم تمام علم بورژوازی ( چه فرمایشی و چه لیبرال) را

که به مارکسیسم بمثابه چیزی شبیه به یک طریقت ضاله مینگرد,

در تمام جهان متمدن

علیه خود برمیانگیزد.

روش دیگری هم نمیتوان انتظار داشت.

چه در جامعه ای که بنای آن بر مبارزه طبقاتی گذاشته شده است

هیچ علم اجتماعی (بی غرضی) نمیتواند وجود داشته باشد.

به هر تقدیر تمام علم فرمایشی و لیبرال  مدافع بردگی مزدوری است و مارکسیسم علیه این بردگی جنگ بی امانی را اعلام نموده است.

انتظار اینکه در جامعه بردگی مزدوری

علم بیغرض

وجود داشته باشد

ساده لوحی سفیهانه و در حکم این است که در مسئله مربوط به افزایش دستمزد کارگران وتقلیل سود سرمایه

از کارخانه داران انتظار بیغرضی داشته باشی.
ولادمیر لنین

سه منبع سه جز مارکسیسم
گری

 ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر