تحلیلی
از
شین میم شین
آرش کمانگیر
(شنبه ۲۳ اسفند ۱۳۳۷)
روزگاری بود
روزگار تلخ و تاری بود:
بخت ما چون روی بدخواهان ما تیره
دشمنان بر جان ما چیره
· سیاوش پس از وصف آرش به وصف محیط پرورش و پیدایش آرش می پردازد:
۱
روزگاری بود
روزگار تلخ و تاری بود:
· اولین حقیقت امری که سیاوش ـ در هیئت عمو نوروز ـ به اطلاع کودکان می رساند، جو حاکم بر کشور بوده است:
· جوی تلخ و تار.
· منظور سیاوش بی تردید جو پس از کودتای امپریالیستی ۲۸ مرداد است.
۲
بخت ما چون روی بدخواهان ما تیره
· سیاوش اکنون از عالم عام، از خطه مفهوم عام روزگار، پله به پله پایین می آید تا منظور خود را در میادین منفرد به خواننده و شنونده شعر تفهیم کند:
· اولین مشخصه روزگار تلخ و تار سیاه بختی توده بوده است.
· چرا و به چه دلیل؟
۳
دشمنان بر جان ما چیره
· پاسخ به این پرسش را سیاوش بلافاصله عرضه می کند:
· دلیل تیره بختی و سیاه روزی توده، غلبه دشمنان بر جان توده بوده است.
· اما منظور سیاوش از غلبه بر جان توده چیست؟
· ضمنا جان به چه معنی است؟
۴
دشمنان بر جان ما چیره
· جان در ادبیات فارسی از فردوسی تا سعدی، قرینه دوئالیستی و یا دیالک تیکی تن است:
· دوئالیسم تن و جان
· دیالک تیک تن و جان
· دیالک تیک تن و جان بسط و تعمیم عالی ترین دیالک تیک هستی است، بسط و تعمیم دیالک تیک ماده و روح (وجود و شعور) است.
· بنابرین می توان گفت که به زعم سیاوش، دشمنان بر روح و شعور توده چیره بوده اند.
· این اما به چه معنی است و چگونه می توان بر روح و شعور توده چیره گشت؟
۵
دشمنان بر جان ما چیره
· شاید منظور سیاوش این باشد که دشمنان علاوه بر قلع و قمع سپاه توده و تسخیر و تخریب دژهای آن، به تسخیر روان و روح توده نایل آمده است:
· تئوریسین های امپریالیستی این اندیشه را در مفهوم «تسخیر قلب و روح توده» تبیین می دارند:
· منظور از قلب، عالم احساس و عاطفه و عشق است.
· دشمنان می خواهند که به ترفندی در دل توده برای خود جا باز کنند.
· آن سان که عاطفه و احساس و عشق توده شامل حال آنان گردد.
· منظور سیاوش نیز احتمالا همین است:
· دشمنان پس از قلع و قمع سپاه توده و تسخیر دژهای اجتماعی ـ اقتصادی ـ سیاسی ـ نظامی آن به تسخیر جان توده نایل آمده اند.
· این به معنی غلبه کامل دشمنان است.
· غلبه مادی و غلبه روحی.
· غلبه به تمام معنی.
· ولی چرا دشمنان و نه دشمن؟
۶
دشمنان بر جان ما چیره
· منظور سیاوش به احتمال قوی طبقات حاکمه داخلی مرتجع (اشرافیت فئودال و روحانی و بورژوازی) تحت فرمان دربار و طبقه حاکمه بین المللی تحت سرکردگی امپریالیسم امریکا بوده است.
· می توان گفت که مفهوم دشمنان تجسم دیالک تیک داخلی و خارجی است.
· دیالک تیک داخلی و خارجی یکی از مهمترین دیالک تیک های فلسفه مارکسیستی ـ لنینیستی است و در این دیالک تیک نقش تعیین کننده از آن داخلی است، بی آنکه خارجی هیچ واره و هیچکاره باشد.
۷
شهر سیلی خورده هذیان داشت
بر زبان، بس داستان های پریشان داشت
· شهر سیلی خورده و یا ملت مغلوب دچار ضعف بود و بیمار بود.
· تب داشت و هذیان می گفت.
· تب داشت و پریشان گوئی می کرد.
· اکنون دیالک تیک دیگری در کارگاه فکری شاعر سوهان می خورد:
· دیالک تیک دشمنان و شهر سیلی خورده که بسط و تعمیم دیالک تیک طبقه حاکمه و توده است.
· یکی از نشانه های اصلی «غلبه دشمنان بر جان توده» هم همین است:
· هذیانگوئی!
· پریشانگوئی!
· داستان سرائی!
· اما چرا و به چه دلیل و به چه ترفند؟
۸
شهر سیلی خورده هذیان داشت
بر زبان، بس داستان های پریشان داشت.
· دلیل این وضع و حال همیشه از این قرار است که دشمن پس از قلع و قمع سپاه خلق و تسخیر دژهای آن، آتش بس می دهد و توپ ها و تفنگ ها از غرش باز می ایستند تا غرش توپ ها و تفنگ های ایدئولوژیکی یکه تاز بلامنازع میدان شوند.
· برای چی؟
· برای تسخیر قلب و روح توده!
· برای چپاول ایمان توده به امر رهائی!
· نتیجه نفوذ تئوری دشمن در جان توده، همین هذیانگوئی است، همین داستان های پریشان سرائی است.
۹
زندگی سرد و سیه چون سنگ
روز بدنامی
روزگار ننگ
· اینکه زندگی مغلوبین سرد و سیاه چون سنگ باشد، امری طبیعی و قابل فهم است.
· سؤال اما این است که منظور سیاوش از بدنامی و ننگ چیست؟
· وقتی از غرش توپ ها و تفنگ های ایدئولوژیکی دشمن سخن می رود، منظور همین است:
· تلاش شبانه روزی دشمن غالب در جهت مانی پولاسیون و تحریف افکار عمومی:
· نشان دادن سفید به عنوان سیاه، خیر به عنوان شر.
· بی آبرو کردن سرچشمه های آبرو و آبرومند جا زدن بی آبرویان.
· وارونه سازی و وارونه نمائی تمامجامعتی.
· بدنام سازی شریف ترین فرزندان خلق!
۱۰
غیرت اندر بندهای بندگی پیچان
عشق در بیماری دلمردگی بی جان
· این تبیین استه تیکی ـ هنری حدس ما ست:
· به بند بندگی کشیدن غیرت و به بیماری دلمردگی افکندن و تضعیف عشق.
· روزگار تلخ و تار از این قرار بوده است.
· کارگر مبارزی از خطه شمال کشور که به لحاظ روانی مخدوش بود، نقل می کرد که چشم تن توان دیدن دیگر نداشت.
· آن سان که سردرگم و گیج و منگ چه بسا سر بر در و دیوار می کوفتیم.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر