۱۴۰۰ آبان ۱۰, دوشنبه

زندگی مارکس و انگلس (۶۲)

  

 هاینریش گمکوف

برگردان

شین میم شین
 

۱۶

برقراری پیوند دوستی با کارگران انقلابی

ادامه  

 

انگلس

ضمنا

با

کارگران آلمانی مهاجر ساکن در فرانسه

نیز رابطه برقرار کرد.

 

این کارگران

در

انجمن دادگران

ـ اولین سازمان سیاسی  کارگران آلمان ـ

متحد شده بودند.

 

 

این انجمن در سال ۱۸۳۶ در پاریس تأسیس یافته بود.

 

بعدها

لندن

به

مرکز این انجمن

مبدل شدخ بود.

 

انجمن دادگران

سازمانی نیمه تبلیغاتی ـ نیمه توطئه ـ تئوریکی

بود.

 

از سال های ۴۰ قرن نوزدهم

هر چه بیشتر

به

اشاعه افکار کمونیستی

(البته افکار کمونیستی ـ اوتوپیکی)

میان کارگران

همت گماشت.

 

رهبری تئوریکی (تئوریسین) با استعداد انجمن دادگران

کارآموز خیاطی آلمانی ئی به نام ویلهلم وایت لینگ

بود

که

چند سال بعد

مارکس و انگلس

شخصا

با او آشنا می شوند.

 

انگلس

بسان مارکس

نگرشی انتقادی نسبت به کمونیسم اوتوپیکی داشت.

 

انگلس

البته

به

خدمات کمونیسم اوتوپیکی

ارج وافر می نهاد:

کمونیسم اوتوپیکی

کارگران

را

دیگر

نه

طبقه اجتماعی رنجبر و دردمند،

بلکه

نیرویی تلقی می کرد

که

مولد همه نعمات است

و

می تواند و باید خود را رهایی بخشد.

 

انگلس

اما

تصورات کمونیسم اوتوپیکی

را

در زمینه نحوه رهایش طبقه کارگر

اشتباه می دانست:

 

گروهی از آنان

کار تبلیغی و ترویجی خستگی ناپذیر

را

مطلق می کرد

و

گروه دیگری

کودتای اقلیتی

را.

 

کمونیست های اوتوپیکی

به

انقلاب آگاهانه توده تحت استثمار

ایمان نداشتند.

 

کمونیست های اوتپیکی

راجع به جامعه آینده

نیز

از 

برابرسازی عمومی

 دم می زدند.

 

انگلس

اگرچه این استنباطات آنان را قبول نداشت،

اما

به

نیروی عملی و عزم جزم این پرولترهای مصم به مبارزه  توأم با جانبازی

ارج و احترام فراوان می نهاد.

 

انگلس

به

لندن

سفر می کرد تا با نمایندگان رهبری انجمن دادگران

آشنا شود:

 

با

هاینریش باوئر

(کفاشی از منطقه فرانکن)

 

یوزف مول

(ساعتسازی از شهر کلن)

 

کارل شافر

(نخست دانشجوی جنگلبانی، بعد حروفچین چاپخانه و نهایتا معلم زبان از شهر ناساو.)

 

انگلس

بعدها

می نویسد:

«با هر سه آنها در سال ۱۸۴۳ در لندن آشنا شدم.

آنها

اولین پرولترهای انقلابی بودند که من می دیدم شان.

من با هر کدام از این سه نفر اختلاف نظر داشتم.

برای اینکه من

با

کمونیسم برابرساز مبتذل اینان

با

کبر و نخوت  فلسفی مبتذلی

 برخورد می کردم.

اما تأثیر شگرفی

را

که

این سه مرد

 بر من می گذاشتند،

هرگز فراموش نخواهم کرد.

منی

که

در آن روزگار قرار بود که در آستانه مرد شدن قرار داشته باشم.»

(مارکس وانگلس، «کلیات»، جلد ۲۱، ص ۲۰۸)

 

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر