پروفسور دکتر مانفرد بور
برگردان
شین میم شین
ب
آنتروپولوژی فلسفی
ادامه
پیشاهنگان آنتروپولوژی فلسفی
۱
سورن کیرکگارد
(۱۸۱۳ ـ ۱۸۵۵)
فیلسوف، مقاله نویس، تئولوگ و نویسنده مذهبی دانمارکی
از مؤسسین اگزیستانسیالیسم
· پیشاهنگان بیواسطه آنتروپولوژی فلسفی ـ در وهله اول ـ کیرکگارد و نیچه بوده اند.
۲
· آنتروپولوژی فلسفی قبل از شروع جنگ جهانی اول، در هیئت فلسفه حیات (اگزیستانسیالیسم آلمانی) به پیشمرحله توسعه خود رسید.
۳
· در فاصله دو جنگ، به مثابه رشته فلسفی مستقل در آمد و بعد از جنگ جهانی دوم، در و دروازه فلسفه بورژوائی به رویش باز شد.
۴
ماکس شلر
(۱۸۷۴ ـ ۱۹۲۸)
فیلسوف آلمانی
مؤلف آثاری در زمینه اتیک، فنومنولوژی و آنتروپولوژی فلسفی
ملقب به «اولین مرد جنت فلسفه»
هایدگر ضمن تأیید لقب او، اعلام کرده که همه فلاسفه قرن بیستم از آبشخور ماکس شلر سیراب گشته اند و او را قوی ترین قدرت فلسفی در آلمان مدرن، اروپای معاصر و فلسفه معاصر نامیده است.
در سال ۱۹۵۴ کارول وژتیلا و بعدها پاپ ژان پل دوم تز دکترای او را تحت عنوان «ارزیابی امکان تشکیل اتیک مسیحی بر پایه سیستم ماکس شلر» مورد مدافعه قرار دادند.
· برپا دارنده واقعی آنتروپولوژی فلسفی، ماکس شلر بوده است.
۵
· آثار مهم او در این زمینه به شرح زیر بوده اند:
الف
· «راجع به ایده انسان» (۱۹۱۵)
ب
· «راجع به ابدی های انسان» (۱۹۲۳)
پ
· «جایگاه انسان در کاینات» (۱۹۲۸)
۶
· ماکس شلر در حین جنگ جهانی اول، خطوط اصلی آنتروپولوژی فلسفی را به طور برنامه ریزی شده توسعه داد و بعدها صور گوناگون آن به این و یا آن فرم در آمدند.
خطوط اصلی آنتروپولوژی فلسفی
· خطوط اصلی آنتروپولوژی فلسفی ـ به طور کلی ـ به شرح زیرند:
۱
· مردود دانستن درک هومانیستی انسان که از ارسطو به میراث مانده و به واسطه فلسفه کلاسیک بورژوائی آلمان، با شعار «انسان به مثابه موجودی خردمند» نمایندگی شده است.
۲
· قطع رابطه با سنت هومانیسم و قبل از همه، با انسانتصویر دنیوی آن.
۳
· بی اعتبار اعلام کردن تئوری توسعه و هر اندیشه توسعه در رابطه با انسان.
۴
· رد تئوری داروین و در بهترین حالت، تنزل دادن آن تا درجه فرضیه ای که هنوز اثبات نشده است.
۵
· ماکس شلر می گوید:
· «هیچ پل و راهی از موجود طبیعی و از پیشتاریخ فرضیه بندی شده آن به انسان تاریخ منتهی نمی شود!»
· (ماکس شلر، «سرنگونی»، ص ۲۷۵)
۶
· بدین طریق، در رابطه با ماهیت واقعی انسان، نه مسئله بیولوژیکی ئی می تواند وجود داشته باشد و نه مسئله اجتماعی ئی.
نتایج حاصله
۱
· انسان محصول یک توسعه و تکامل طبیعی نیست.
· چه برسد به عالی ترین محصول توسعه سلاسل حیوانات بودن.
۲
· انسان ـ به مثابه یک پدیده بیولوژیکی، به مثابه یک موجود جاندار ـ «حیوان بسیار بیماری است!»، «معبر» است، «دست و پا چلفتگی» است، اصولا باعث شرمندگی محض تاریخ است.
۳
· به همین دلیل است که انسان اصلا و ابدا نمی تواند منشاء طبیعی داشته باشد.
۴
· تلاش در جهت توضیح طبیعی انسان همواره به تکرار اشتباه عظیم تاریخ فکری اروپا منجر شده است و آن هومانیسم نام دارد.
۵
· ماهیت حقیقی انسان در آن سوی فونکسیون های بیولوژیکی، اجتماعی و همچنین عقلائی قرار دارد:
· فهم ـ به لحاظ بیولوژیکی ـ یک بیماری است.
۶
· ماهیت حقیقی انسان را شخصیت روحی او تشکیل می دهد، شخص روحی بودن او تشکیل می دهد و این بدان معنی است که انسان «مرزها را در می نوردد»، بدان معنی است که انسان خود مظهر ترانسندنس است.
(ترانسندنس یعنی فراتر رفتن از مرزهای تجربه، دانش، شعور و هر چیز جهان.
مترجم)
۷
· انسان ـ به مثابه یک شخص روحی ـ نه «جزئی از جهان»، نه جزئی از واقعیت عینی، بلکه جزئی از واقعیت ایدئال است.
۸
· انسان باید برای شخص روحی گشتن، واقعیت را «واقعیت زدائی کند»، از آنچه که «است»، انتزاع کند، انسان باید فکر کند که واقعیت وجود ندارد.
۹
· به عبارت دیگر، «انسان موجودی است که خدا را می جوید»، انسان «جوینده خدا» است و به مثابه «خداجو»، «ایکس زنده است!»
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر