برگردان
۸
دانشجوی «سیاه» در دانشگاه
انگلس
تقریبا
تمامی اوقات فراغت خود را صرف شرکت در هماندیشی (چالش فکری) می کرد.
دانشگاه برلین
در این زمینه
مائده ای زمینی بود.
درست به همان سان که چند سال قبل برای مارکس مائده ای زمینی بود.
انگلس
چه بسا
حتی
در اونیفورم سربازی
در کلاس های درس دانشگاه شرکت می کرد.
قبل از همه
در کلاس های درس فلسفه، ادبیات و تاریخ مذهب.
دانشگاه اما میدان مبارزه میان طرفداران ایده های ترقی خواهانه فیلسوفی به نام هگل و مخالفان بود.
فیسلوفی به نام شلینگ
به مثابه هگل ستیزی
در نوامبر سال ۱۸۴۱ به تدریس سلسله درس هایی در دانشگاه شروع کرده بود.
انگلس
جزو شنوندگان مستمر درس های شلینگ بود.
اما
برای گرد آوری «فشنگ» بر ضد نظرات او در هماندیشی ها.
انگلس ۲۱ ساله
در دو بروشور با نام مستعار
به
چالش با نظریات شلینگ مبادرت ورزید.
شلینگی که فلسفه را به «کلفت فقه (تئولوژی)» تنزل می داد.
(مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد ۲، ص ۲۳۱)
دفاع عمیق انگلس از دیالک تیک هگل به مثابه «تبلیغ انقلاب»
ارتجاع سیاه را به وحشت می افکند.
ولی متفکران ترقی خواه را به شوق و شور می آورد.
انگلس
اغلب در تئاتر و یا سالن کنسرت بود.
انجا بود که به شنیدن و دیدن آثار فرانتس لیست ( کمپونیست و پیانیست معروف آلمان) نایل می امد.
انگلس
در ماه های اخر اقامتش در شهر برلین
سگ شکاری ئی پیدا کرده بود که اسمش را «بی نام»
گذاشته بود و باعث سرگرمی اش بود
و
به خواهرش نوشته بود:
«وقتی به بی نام کسی را نشان می دهیم و می گویم، اریستوکرات (اشرافی)،
به طرز مهیبی خشمگین می شود و به پارس وحشت انگیز شروع می کند.»
(مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد ۲، ص ۵۰۴)
انگلس
هم
بسان مارکس
با اعضای انجمن دکتران رابطه داشت.
او هم با فلاسفه انجمن به اسامی برونو باوئر و ادگار باوئر، با معلم مدرسه به نام کارل فریدریش کوپن و بقیه اعضای انجمن آشنا شده بود
و
با انها در قهوه خانه ها و میخانه های برلین اوقات خوشی را می گذراند.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر