۱۴۰۰ آبان ۴, سه‌شنبه

فرهنگ مفاهیم فلسفی (الف) انتروپولوژی (۷)

Anthropologie 

 

پروفسور دکتر مانفرد بور

برگردان

شین میم شین

 

ب

آنتروپولوژی فلسفی

ادامه

 

۳۴

·    این مسئله تنها در پیوند با کردوکار اجتماعی ـ عملی انسان ـ به انضمام تسلط بر طبیعت ـ می تواند طرح شود:

·    به قول مارکس، «انطباق تغییر اوضاع با کردوکار انسانی و یا با خود دگرگونسازی تنها به مثابه پراتیک انقلابی و به طور عقلائی قابل درک است.»

 

۳۵

·    به دشواری می توان پدیده ایدئولوژیکی دیگری در جامعه بورژوائی معاصر پیدا کرد که به اندازه آنتروپولوژی فلسفی بتواند بن بست، تجزیه و تلاشی و زوال سیستم سرمایه داری را با چنین وضوحی و این چنین بیواسطه نشان دهد.

 

۳۶

·    گمانورزی های آنتروپولوژی فلسفی راجع به ماهیت انسان، چیزی جز بازتاب ایدئولوژیکی هستی نامطمئن و متزلزل و در خطر سقوط بورژوائی نیست.

 

۳۷

·    غیرعلمی بودن آن از این نکته معلوم می شود که انسان و یا ماهیت انسانی ـ به مثابه یک حقیقت امر تاریخی ـ نه وجود دارد و نه وجود داشته است، مگر به مثابه خیال.

 

۳۸

·    انسان ـ به لحاظ تاریخی و اجتماعی ـ  همواره فقط و فقط به طور مشخص وجود داشته و وجود دارد.

 

۳۹

·    همانطور که انسان و یا ماهیت انسانی ـ به لحاظ تاریخی ـ وجود نداشته، به همان سان هم اصولا نمی تواند رشته فلسفی خاص انسان و یا ماهیت انسانی وجود داشته باشد.

 

  (انسان نتیجه توسعه میلیون ها ساله ماده در گذر از مراحل نباتی و جانوری است.

 انسان حاضر و آماده از قبل وجود نداشته است.

 مترجم)

 

۴۰

·    در انتقاد بورژوائی معاصر از مارکس دعوت به تکمیل آنتروپولوژیکی مارکسیسم نقش مخرب مهمی به عهده دارد.

 

۴۱

·    یکی از نمایندگان این نوع انتقاد بورژوایی از مارکس، ژان پل سارتر بوده است.

 

۴۲

·    بعد از اینکه  ژان پل سارتر دریافت، که مارکسیسم «هنوز توش و توان لازم را دارد و از پا در نیامده»، «هنوز جوان است» و «فلسفه دوران ما ست»، با دعوی مبتنی بر «رفرم احیای ایده بنیادی مارکسیسم» به میدان آمد و اعلام کرد که این کار باید با اضافه شدن اگزیستانسیالیسم، اگزیستانسیالیسم خود سارتر به سیستم مارکسیسم صورت گیرد:

·    «استقلال بررسی های حیاتی ـ ضرورتا ـ از منفیت بررسی های مارکسیستی سرچشمه می گیرد...

·    تا زمانی که دکترین مارکسیسم به بیماری کمخونی خویش آگاه نشده، تا زمانی که دانش خود را به جای درک انسان های زنده، بر متافیزیک دگماتیکی (دیالک تیک طبیعت) استوار ساخته، تا زمانی که کلیه ایدئولوژی ها را که وجود را از دانش جدا می کنند و می کوشند تا در چارچوب آنتروپولوژی، شناخت انسان را بر هستی انسانی استوار سازند، مثل مارکس، مهر ایراسیونالیسم (خردستیزی) بر پیشانی اش می کوبند  و به راحتی کنار می گذارند، تا آن زمان هم اگزیستانسیالیسم به بررسی های خود ادامه خواهد داد.

·    یعنی تلاش خواهد کرد که مسائل مربوط به دانش مارکسیستی را با معارف غیرمستقیم روشن سازد و در چارچوب مارکسیسم، شناخت فهمنده ای را پدید آورد، معارفی که انسان را در جهان اجتماعی باز می یابند و در پراتیکش و یا در طرحی همراهی می کنند که انسان به دلیل هر وضع معین با حوادث ممکنه مواجه می شود.

·    بعد از آن روز که مارکسیسم به بررسی بعد انسانی (یعنی به بررسی طرح حیاتی) روی آورد و مبانی دانش  آنتروپولوژیکی را قبول کند، اگزیستانسیالیسم دیگر حق حیات نخواهد داشت.»

 

۴۳

·    ژان پل سارتر از جواب رد مارکسیسم ـ لنینیسم بر تقاضای او نتیجه می گیرد که «در چارچوب مارکسیسم معاصر عیب عمیقی وجود دارد.»

 

۴۴

·    و ادامه می دهد:

·    «این عیب که فقط یک شکاف کوچک نیست، فقط سوراخی در ساختمان دانش نیست، بلکه چیزی است که باید مورد انتقاد قرار گیرد و با آن در همه جا مقابله شود، کمخونی عمومی است.»

 

۴۵

·    سارتر بالاخره روزی می نویسد که چرا مارکسیسم ـ لنینیسم به تقاضای او جواب رد می دهد:

·    به نظر او «مارکسیسم که از مبارزه طبقاتی سر برداشته است، نخست می بایستی فونکسیون خود را به مثابه یک فلسفه عملی، یعنی به مثابه یک تئوری روشنگر پراتیک اجتماعی و سیاسی به طور کامل جامه عمل بپوشاند.»

 

۴۶

·    سارتر راست می گوید.

·    مارکسیسم ـ لنینیسم واقعا هم از مبارزه طبقاتی  نشئت گرفته است.

·    ولی این تمامت حقیقت نیست.

 

۴۷

·    مارکسیسم ـ لنینیسم، خود، گشتاور مبارزه طبقاتی است.

·    بخشی از پراتیک اجتماعی و سیاسی است و در مبارزه اجتماعی و سیاسی و به وسیله آن در طول بیشتر از صد سال، مورد تأیید قرار گرفته است و محتوای حقیقی خود را (صحت خود را) علیرغم تقاضاهای بهسازی و کاملسازی از سوی جناح رویزیونیستی بورژوائی، همواره از نو اثبات کرده است.

 

۴۸

·    درست به دلیل همین صحت بی چون و چرای مارکسیسم ـ لنینیسم در کوره پراتیک اجتماعی سوسیالیستی است که تیرهای رنگارنگ ژان پل سارتر واره ها به سنگ خورده و اکنون نوبت به ژان پل سارتر رسیده که سنگ کیمیا در دست وارد میدان شده و مدعی کشف «عیب عمیق» مارکسیسم ـ لنینیسم و ابتلای آن به «بیماری کمخونی» است.

 

۴۹

·    اما درست برعکس ادعای ژان پل سارتر، انسان که گویا نادیده گرفتنش «عیب عمیق» مارکسیسم ـ لنینیسم است، موضوع مارکسیسم ـ لنینیسم است.

·    موضوع مرجح مارکسیسم ـ لنینیسم است.

 

۵۰

·    روی آوردن به آنتروپولوژی بخصوصی که دیوار به دیوار ماتریالیسم تاریخی باشد، به این دلیل، نه تنها زاید، بلکه به لحاظ علمی مردود و بی معنا ست.

 

۵۱

·    یک همچو تقاضائی به لحاظ علمی ـ تاریخی نادرست است.

 

۵۲

·    منظور ژان پل سارتر از آنتروپولوژی چیزی جز علم عام انسان به مثابه شخصیت نیست.

 

۵۳

·    این بدان معنی است که فرد روانشناسی است و روانشناسی می ماند، درست به همان سان که فلسفه روشنگری در قرن هجدهم در عالم خیال خویش می پرورد.

 

۵۴

·    تقاضای ژان پل سارتر به لحاظ علمی ـ تاریخی، به معنی صرفنظر کردن از سطح مدرن توسعه علوم و عقبگرد به سطح علمی قرن هجدهم:

·    ژان پل سارتر می گوید:

·    روانشناسی در نیمه دوم قرن بیستم، دیگر توله بی قدر فلسفه نیست.

 

۵۵

·    اگر تقاضای ژان پل سارتر را به لحاظ سیستماتیکی در نظر بگیریم، می بینیم که آن از حد پیشنهاد به فلسفه مارکسیستی فراتر می رود.

 

۵۶

·    به نظر او، فلسفه مارکسیستی باید موضوع خود را در زمینه مسائل روانشناسی گسترش دهد و همزمان برنامه پژوهشی روانشناسی را به مرحله اجرا در آورد.

 

۵۷

·    او می داند که روانشناسی مارکسیستی مستقلی وجود دارد، که باید هم وجود داشته باشد.

·    این اما ربطی به تقاضای ژان پل سارتر ندارد.

 

۵۸

·    اکنون اگر تقاضای ژان پل سارتر به مورد اجرا گذاشته شود، فلسفه مارکسیستی باید ستاره شناسی، فیزیک، شیمی و حتی پزشکی را نیز در برگیرد.

 

۵۹

·    کشف این حقیقت امر دشوار نیست که ژان پل سارتر اینجا و در اکثر موارد دیگر، دچار پیشداوری و نقص در سیستماتیک علمی است.

 

  (سیستماتیک یعنی تبیین برنامه مند و یکپارچه مسائل بر مبنای اصول تنظیمی معین.

  مترجم)

 

۶۰

·    علاوه بر این، دیده می شود که در ورای تقاضای ژان پل سارتر در رابطه با آنتروپولوژی مارکسیسم، موضعگیری اجتماعی معینی مخفی شده است.

 

۶۱

·    موضعگیری ئی که به تبیین تضادهای اجتماعی و ایدئولوژیکی دوران مدرن می پردازد و آنها را به طور اوبژکتیو (عینی) سرپوش می نهد.

 

۶۲

·    درست در همین جا ست که تقاضای ژان پل سارتر عرصه بحث علمی محض را ترک می کند و به گشتاور مبارزه ایدئولوژیکی طبقاتی مبدل می شود.

 

۶۳

·    این جنبه ی پیوند را ستایندگان ژان پل سارتر نمی توانند ببینند، اگرچه آن جزء لاینفک قضاوت فلسفی ژان پل سارتر را تشکیل می دهد.

 

۶۴

·    شگفت انگیز است که در این رابطه، اولا مسئله بر سر نظر بنیادی مارکسیسم ـ لنینیسم است.

·    ثانیا برای خود ژان پل سارتر در این زمینه ـ بدون تأثیر مارکسیسم ــ مسئله کاملا روشن است.

 

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر