۱۴۰۰ شهریور ۳۰, سه‌شنبه

استالینیسم (۲۸)

 

استالین؛ آخرین کتابخوان آزاد شوروی

 

ورنر هوفمن

(۱۹۲۲ ـ ۱۹۶۹)

برگردان

میم حجری

پیشکشی به رنج برندگان و اندیشندگان

 

 ۲

عرصه دوم بروز تضاد

 

۱

·    گرایش احزاب کمونیستی در داخل جنبش های اجتماعی کشورهای دیگرعبارت بود از قبضه بی واسطه رهبری مبارزه.

 

۲

·    رهبری این احزاب، اغلب در وابستگی وخیم بر نوسانات مبارزات درونی در حزب کمونیست اتحاد شوروی و به پیروی فاجعه بار از رهنمودهای مرکزی انترناسیونال کمونیستی در مسکو، بدین طریق مبارزه آنها را بر ضد رهبری سوسیال ـ دموکراسی، تروتسکیست ها و غیره، حتی بعدها ادامه می دادند.

·    آنسان که گوئی، دیکتاتوری فاشیستی دنبال شان کرده و عنقریب مغلوب شان خواهد ساخت.

 

·    (این جریانات، اغلب با جریانات جاری در جبهه جمهوری خواهان به هنگام جنگ داخلی اسپانیا قابل قیاس اند.)

 

۳

·    استالینیسم ـ اما ـ در داخل جنبش جهانی کمونیستی، کاملا غالب نشد.

 

۴

گئورگی دیمیتروف

 (۱۸۸۲ ـ ۱۹۴۹)

رهبر کمینترن

(۱۹۳۵ ـ ۱۹۴۳)

رئیس جمهور بلغارستان از سال ۱۹۴۶

واضع تز دیمتروف

 

·    شخصیت هائی از قبیل توگلیاتی و دیمیتروف در انترناسیونال سوم نیز از سردمداران سیاسی بوده اند که مخالف خود منزوی سازی احزاب کمونیستی بوده اند.

 

پالمیرو توگلیاتی

(۱۸۹۳ ـ ۱۹۶۴)

رهبر حزب کمونیست ایتالیا

از رهبران جنبش کمونیستی بین المللی

 

۵

·    کنگره جهانی هفتم انترناسیونال سوم (۱۹۳۵) که سیاست جبهه ملی را تصویب و به راه انداخت، در واقع به معنی شکافی در استالینیسم بود.

 

۶

·    اخیرا اعلامیه احزاب کمونیستی ـ کارگری (مسکو ۱۹۶۰) بار دیگر تصریح کرده که در همکاری با گروه های اجتماعی دیگر، رهبری جنبش، در صورت مخالفت متحدین، نباید با نمایندگان سوسیالیسم باشد.

·    (مراجعه کنید به ص ۱۰۸ همین کتاب)

 

۳

عرصه سوم بروز تضاد

 

۱

·    در جمهوری های خلقی اروپای شرقی و آسیا که بعد از جنگ جهانی دوم تشکیل یافتند، احزاب مارکسیستی حاکم با وظیفه تبدیل نوع دیکتاتوری خالص پرولتاریای (شهر و روستا) به یک «دیکتاتوری دموکراتیک خلقی» (مائوتسه تونگ)، یعنی دیکتاتوری پرولتاریا و «متحدین» آن از اقشار اجتماعی دیگر (که قسما در مبارزه به خاطر دفاع ملی در جنگ جهانی دوم تشکیل یافته بودند) مواجه شدند.

 

۲

·    این پدیده از دو نظر حائز اهمیت بوده است:

 

الف

·    این پدیده، به لحاظ سیاسی، به معنی ضرورت همکاری صادقانه در یک سیستم چند حزبی بوده است.

 

ب

·    این پدیده به لحاظ اقتصادی، به معنی ضرورت ملاحظه و رعایت نکات زیر بوده است:

 

۱

·    ضرورت امکان پذیر ساختن صادقانه مالکیت کوچک و متوسط.

 

۲

·    ضرورت تحقق برنامه سوسیالیستی زمان بندی شده عمومی.

 

۳

·    ضرورت توسل به وسایل اقناع (قانع کردن از طریق استدلال) در اجرای اقدامات ساختاری ضرور.

 

****

 

۳

·    احزاب مارکسیستی ـ از این رو ـ با وظایف نوینی مواجه شدند که اتحاد شوروی ـ بیشک ـ نمی توانست سرمشق خوبی باشد.

 

۴

·    این امر اما موجب پیدایش رابطه تضادمندی در میان اعضای اردوگاه سوسیالیستی می گردید.

 

۵

·    اتحاد شوروی به عنوان قدرت رهبری، در دوره استالین، از سوئی (حداقل در مورد کشورهای اروپای شرقی) می دید که شرایط جدید بنا بر درک جدیدی از راه «ملی» خاص به سوسیالیسم منجر می شود.

·    ولی ضمنا نگران آن بود، که نکند «راه خاص» به «آماج های خاص» منتهی شود.

 

۶

·    از این رو، راه اتحاد شوروی می بایستی ـ حتی الامکان، حتی در موارد منفرد ـ همواره به عنوان سرمشق و معیار تلقی شود.

 

۷

·    «راه خاص» که تیتو در یوگوسلاوی در پیش گرفت، در زمان حیات استالین، با مخالفت خشم آگینی مواجه شد.

 

۸

·    شرایط خاص «دموکراسی های خلقی» ـ اما از سوی دیگر ـ برای قدرت رهبری اردوگاه که به مثابه پاسدار سیستم سوسیالیستی، با سوء ظن ناظر حوادث بود، راه های جدیدی را برای نزدیک شدن به آماج مشترک عرضه می کرد:

 

الف

 

۱

·    در قانون اساسی این کشورها، در وهله اول، از سیستم شورائی و وحدت قوا خبری نیست.

 

۲

·    تشکیل شوراهای خلق در جمهوری های خلقی اروپای شرقی در سال های ۱۹۴۹ ـ  ۱۹۵۰ میلادی، از سوی رهبری محلی این کشورها صورت می گیرد.

·    (تقریبا به طور همزمان، در آلمان شرقی کمیته های «جبهه ملی» تشکیل می یابند.)

 

۳

·    قوانین اساسی جمهوری های خلقی اروپا (پس از اینکه در اکثر کشورهای اروپای شرقی رژیم های خودکامه حاکم بوده اند) می خواهند که نخست امکانات دموکراسی بورژوائی را به کمال رسانند.

 

۴

·    احزاب سوسیالیستی، پس از غلبه بر نیروهای ضد سوسیالیستی، قبل از همه در سال های (۱۹۴۷ ـ ۱۹۴۸) میلادی، به همکاری با احزاب دیگر آغاز می کنند.

 

۵

·    نتیجه این همکاری به شرح زیر بوده است:

 

چکوسلواکی

«جبهه ملی»

 

رومانی

«جبهه ملی ـ دموکراتیک»

 

بلغارستان

«جبهه میهنی»

 

مجارستان

«جبهه میهن پرستی»

 

۶

·    مسئله اصلی آنها عبارت بود از چگونگی جلب نیروهای غیر پرولتری به آماج های سوسیالیستی.

 

ب

 

۱

·    نظام اقتصادی در این کشورها نیز راه تبدیل گام به گام (بخش خصوصی به بخش اجتماعی. مترجم) را در پیش می گیرد.

 

۲

·    بلافاصله پس از پایان جنگ، صنایع بزرگ و کلان زمینداری در کشاورزی و بعد طبقات طرفدار و همکار فاشیسم سلب مالکیت می شوند و بدین طریق، بنیان های لازم برای برنامه ریزی اقتصادی پی ریزی می شوند.

 

۳

·    با بسط تدریجی بخش دولتی و تعاونی، زمینه برای گذار به اقتصاد برنامه مند هموار می شود.

 

۴

·    اینجا مراحل متفاوت زیر طی می شوند:

 

الف

·    ملی کردن تقریبا کامل صنایع، بانک ها، حمل و نقل، تجارت بزرگ و تجارت خارجی (قسما با پرداخت خسارات) در سال های (۱۹۴۷ ـ ۱۹۵۰) 

 

ب

·    ملی کردن و یا کلکتیویزاسیون (دسته جمعی کردن) تجارت کوچک و صنایع دستی.

 

پ

·    سوسیالیستی کردن تدریجی کشاورزی که انواع کاملا متفاوتی از انتگراسیون (همپیوندی) اقتصادهای دهقانی توسعه داده می شوند.

 

۵

·    در جستجوی فرم گذار به تعاونی های دهقانی مبتنی بر تولید بزرگ، وحشت از تکرار تجربه دسته کلکتیویزاسیون کشاورزی در اتحاد شوروی محسوس است.

 

۶

·    اینتگراسیون (جلب، همپیوندی) دهقانان و تشکیل تعاونی های تولیدی کشاورزی در آلمان دموکراتیک (۱۹۵۸ ـ ۱۹۶۰) با اکسیون های تبلیغی و ترویجی همراه می شود.

 

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر