پروفسور دکتر مانفرد بور
برگردان
۱
· امپیریسم نامی است برای سلسله ای از آموزه های معرفتی ـ نظری (تئوری شناخت) که به لحاظ متدی، دانش مبتنی بر مشاهده، اندازه گیری و آزمایش را با شناخت به طور کلی یکسان می گیرند.
۲
· اگر دانش به معنی دانش حسی به شکل احساس در نظر گرفته شود، آنگاه امپیریسم را سنسوئالیسم (حسگرایی) نیز می نامند.
۳
· نام های «امپیریسم»، همانند «سنسوئالیسم» و «راسیونالیسم» (ضد آن) عناوینی برای جریانات اصلی فلسفی نیستند، بلکه تنها مشخص کننده موضعگیری تئوری های شناخت نسبت به مسئله منشاء حقیقت هستند و در مورد نحوه پاسخ (ماتریالیستی و یا ایدئالیستی) این یا آن تئوری شناخت به مسئله اساسی فلسفه مطلبی عرضه نمی کنند.
۴
· از این رو نام «امپیریسم» برای تعیین واضح کیفیت محتوای جهان بینانه یک تئوری شناخت کافی نیست.
انواع امپیریسم
۱
· امپیریسم به دو دسته زیر تقسیم بندی می شود:
الف
· امپیریسم ماتریالیستی
ب
· امپیریسم ایدئالیستی
۲
· به قول لنین، در هر حال، باید میان امپیریسم ماتریالیستی و امپیریسم ایدئالیستی تفاوت گذاشت:
الف
· اگر امپیریسم بر آن باشد که دانش از معارف اوبژکتیو (عینی)، از تصاویر واقعیت عینی تشکیل می یابد، آنگاه ما با امپیریسم ماتریالیستی سر و کار داریم.
ب
· اگر امپیریسم ـ برعکس ـ ادعا کند که دانش از معارف اوبژکتیو (عینی)، از تصاویر واقعیت عینی تشکیل نمی یابد، بلکه فقط چیزی سوبژکتیو در این و یا آن فرم است، برای اینکه واقعیت عینی از مجموعه ای از احساس ها و امثالهم تشکیل می یابد، آنگاه ما با امپیریسم ایدئالیستی سر و کار داریم.
· (ولادیمیر لنین، «مجموعه آثار»، جلد ۱۴، ص ۱۲۰)
۳
· فرم های کال و نارس امپیریسم ماتریالیستی را می توان در آموزه های (تعالیم) معرفتی مکاتب فلسفی زیر دید:
الف
· در اپیکوریسم
· مراجعه کنید به اپیکوریسم
ب
· در استوئسم
· مراجعه کنید به استوئیسم
پ
· در نومینالیسم.
· مراجعه کنید به نومینالیسم
امپیریسم در فلسفه فرانسیس بیکن و جان لاک
۱
فرانسیس بیکن
(۱۵۶۱ ـ ۱۶۲۶)
فیلسوف و دولتمرد انگلیسی
مؤسس امپیریسم
· اولین تئوری شناخت امپیریستی ـ ماتریالیستی بارز را فرانسیس بیکن و به ویژه جان لاک به وجود آوردند.
۲
جان لاک
(۱۶۳۲ ـ ۱۷۰۴)
فیلسوف انگلیسی
نماینده اصلی امپیریسم
از شخصیت های برجسته روشنگری انگلیس
از تئوریسین های قرارداد اجتماعی
اعلامیه استقلال آمریکا،
قانون اساسی آمریکا
و
انقلاب فرانسه
تحت تأثیر فلسفه سیاسی او بوده اند.
· آموزش جان لاک در ماتریالیسم فرانسه (قرن هجدهم) توسعه و تکوین ماتریالیستی قطعی یافت.
امپیریسم در فلسفه اسقف برکلی و هیوم
۱
جورج برکلی
(۱۶۸۵ ـ ۱۷۵۳)
اسقف، تئولوگ، امپیریست و فیلسوف ایرلندی ـ انگلیسی
مؤسس ایدئالیسم ذهنی
· از سوی دیگر برکلی و هیوم برمبنای آموزه جان لاک، در چارچوب فلسفه های ایدئالیستی ـ ذهنی خود به توسعه تئوری شناخت امپیریستی ـ ایدئالیستی ئی اقدام کردند که سرمشق تئوری های شناخت امپیریوکریتیسیسم و پوزیتیویسم به طور کلی شد.
۲
· توسعه امپیریسم توسط بیکن و جان لاک و ماتریالیسم فرانسه (قرن هجدهم) بیانگر مبارزه به لحاظ تاریخی ترقی طلبانه ایدئولوگ های بورژوازی آغازین بر ضد جهانتصویر فئودالی ـ روحانی، به ویژه بر ضد متد طبیعت شناسی مبتنی بر حدس و گمان (اسپه کولاتیو) و اسکولاستیک قرون وسطی بود.
۳
· چون گرایش فلسفی فرانسیس بیکن و جان لاک و هیوم سمتگیری معرفتی ـ نظری عمدتا امپیریستی داشت، عنوان «امپیریسم» ـ به معنای وسیعتر ـ برای نامیدن این گرایش فلسفی نیز به کار می رود و اغلب (از سر بی دقتی) از امپیریسم انگلیس نیز سخن می رود.
۴
· امپیریسم به طور کلی یک جریان معرفتی ـ نظری ناپیگیر، یکجانبه، ناقص و نارسا ست.
۵
· امپیریسم اگرچه به درستی تأکید می ورزد که شناخت با دانش تجربی آغاز می شود و «تنها منبع و سرچشمه معارف ما را احساس ها» تشکیل می دهند، اما به طور یکجانبه، مرحله حسی شناخت را با شناخت به طور کلی یکی قلمداد می کند و مرحله عقلی شناخت را ، مرحله ای را که بدون آن، شناخت امکان ناپذیر است، نادیده می گیرد.
۶
· چون امپیریسم قاعدتا به تصریح این نکته نمی پردازد که دانش تجربی مورد نظر آن، واسطه ای برای شناخت محتوای عینی است، ناپیگیری ئی را به همراه می آورد که هم استخراج نتایج ماتریالیستی را ممکن می سازد و هم استخراج نتایج ایدئالیستی ـ ذهنی را.
۷
· و بالاخره، چون امپیریسم دانش تجربی را یا به طرزی معیوب به مثابه نتیجه صرف تأثیرات جهان خارج، نتیجه کار حواس انسانی (امپیریسم ماتریالیستی) تلقی می کند و یا به شکلی از اشکال، به مثابه مجموعه احساس ها و یا پیوندهای احساسی محض تلقی می کند (امپیریسم ایدئالیستی)، به شناخت، خصلتی کاملا تماشاگر، منفعل و غیر دیالک تیکی می بخشد.
۸
· ماتریالیسم دیالک تیکی اگرچه درک معرفتی ـ نظری درست امپیریسم، به ویژه امپیریسم ماتریالیستی را مبنی بر اینکه دانش تجربی مبنای احساس و منبع شناخت است، به رسمیت می شناسد، ولی آن را هرگز با شناخت به طورکلی یکی نمی گیرد.
۹
· دانش تجربی و احساس باید تفکر تئوریک (انتزاع، تعمیم، تئوری سازی، تجزیه و تحلیل منطقی و غیره) را به دنبال بیاورد، تا شناخت امکان پذیر گردد.
۱۰
· و شناخت معیار خود را نه دوباره در دانش تجربی (آنسان که امپیریسم می خواهد)، بلکه در پراتیک و با پراتیک به دست می آورد.
۱۱
· به قول لنین، «برای فهم قضایا باید از مرحله امپیری فراتر رفت و به مرحله عام رسید.»
· (ولادیمیر لنین، «مجموعه آثار»، جلد ۳۸، ص ۱۹۶)
۱۲
· امپیریسم پیگیر در آخر کار به علم راه نمی برد، بلکه از آن فاصله می گیرد.
۱۳
· به قول مارکس و انگلس، «تفکر تئوریک از هرنوع را می توان تحقیر کرد و خوار شمرد، ولی هرگز نمی توان بدون تفکر تئوریک دو حقیقت امر طبیعی را در پیوند با هم قرار داد و یا به کشف پیوند آندو دست یافت.»
۱۴
· «امپیریسم خوارشمارنده تئوری و مشکوک به هرنوع فکر، راه مطمئنی است که به برهوت خرافات گونه گون منتهی می شود.»
· (مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد ۲۰، ص ۳۵۴ـ ۳۴۶)
· مراجعه کنید به سنسوئالیسم (حسگرایی)
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر