هاینریش گمکوف
برگردان
شین میم شین
فصل اول
۲
انشاء در آخرین کلاس دبیرستان
در یکی از روزهای ماه اوت
در سال ۱۸۳۵
در دبیرستان فریدریش ویلهلم
در شهر تریر
در استان موسل
هیجان عظیمی در دلها ست.
۳۲ تن از دانش آموزان امتحان کنکور دارند.
امروز
۱۲ ماه اوت
روز امتحان انشاء است.
موضوع انشاء عبارت است از
«نظر جوانی در گزینش حرفه ای»
این موضوع
ضمنا
مسئله شخصی هر کدام از ۳۲ جوان است.
جوانترین جوانان
نویسنده یکی از بهترین انشاء ها ست.
اسمش
کارل مارکس است که تازه به سن ۱۷ سالگی پا گذاشته است.
کارل مارکس
بچه سوم از ۹ بچه هاینریش مارکس است
که
وکیل مدافع و عضو شورای وکلا ست.
کارل مارکس جوان
در انشاء خود
حرفه گزینی ئی را که مبتنی بر منافع شخصی و یا منافع مادی باشد،
محکوم می کند.
مارکس می نویسد:
«تاریخ کسانی را به مثابه انسان های شریف محسوب می دارد
که ضمن خدمت به عموم به انسان شریفی تبدیل شود.
کسانی
سعادتمندترین اعضای جامعه محسوب می شوند
که به سعادت اکثریت اعضای جامعه خدمت کرده باشند.»
(کلیات مارکس و انگلس، جلد ۱، ص ۵۹۴)
مارکس هم می خواهد که خادم بشریت باشد.
او هم می خواهد که به انسانی گشتن حیات بشری کمک کند
و
انشاء خود را با کلمات زیر به پایان می رساند:
«اگر ما حرفه ای را برگزینیم که بیشترین خدمت به بشریت باشد،
در آن صورت باری که بر دوش می کشیم به خم گشتن پشت مان منجر نمی شود.
برای اینکه کشیدن چنین باری
نوعی فداکاری نسبت به همه است.
در این صورت
دیگر شادی حقیر، محدود و اگوئیستی احساس نمی کنیم.
بلکه سعادت ما در این صورت به میلیون ها نفر تعلق دارد.
اعمال ما خاموش می زیند، ولی تا ابد مؤثر می افتند
و
پس از مرگ
خاکستر ما
را
سرشک زلال انسان های شریف تر می کند.»
(کلیات مارکس و انگلس، جلد ۱، ص ۵۹۴)
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر