باب اول
در عدل و تدبیر و رأی
حکایت نوزدهم
(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۴۷ ـ ۴۸)
بخش دوم
۱
وگر زو تواناتری در نبرد
نه مردی است، بر ناتوان زور کرد
معنی تحت اللفظی:
اگر از دشمن در نبرد قوی تری
نباید بر ضعیف زورگویی کنی.
سعدی
در این بیت شعر،
دیالک تیک جنگ و صلح را در هم می شکند،
صلح را مطلق می کند و جنگ را دور می اندازد و حتی اگر تناسب قوا به نفع پادشاه باشد، او را از نبرد با دشمن ناتوان نهی می کند و بر خلاف مردی می داند.
بدین طریق
زمانی باید تن به جنگ دهی که نیروی برابر با دشمن داری.
یعنی نتیجه جنگ پات خواهد بود.
یعنی
خون بیهوده ریخته ریخته خواهد شد.
حافظ همین اندیشه سعدی را به کلی از آن خود کرده است:
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروت با دشمنان مدارا
معنی تحت اللفظی:
پیش شرط آسایش در زندگی جوانمردی با دوستان و مدارا با دشمنان است.
ما هنوز به اندیشه ای در فلسفه حافظ برخورد نکرده ایم که به سعدی تعلق نداشته باشد.
اکنون به رهنمود سعدی در بیت شعر قبلی و بیت شعر فعلی توجه کنید:
او در آن واحد رهنمود می دهد که «با تواناتر از خود جنگ مکن» و «با ناتوانتر از خودت هم جنگ مکن»، تنها موردی که می ماند، جنگ با دشمنی است که توانائی اش با توانائی تو یکسان باشد.
اما نتیجه جنگ با سپاهی که همتراز با سپاه تو باشد، نه پیروزی می تواند و نه شکست.
رهنمودهای انتزاعی و بی معیار عینی به چنین فلاکتی منجر می شوند.
سعدی معیار و ملاکی عینی برای جنگ و صلح ندارد.
همه چیز برای او حالت سوبژکتیو دارد.
در تصور سعدی، پادشاهی هوس می کند و لشکر می کشد و یا هوس می کند و دست به فرار می زند و یا اراده می کند و قرارداد صلح امضاء می کند.
انگار نه انگار که طرف دیگری هم وجود دارد که می تواند همه توطئه ها و نقشه های پادشاه مورد نظر سعدی را بر هم بزند.
انگار جنگ دلیل اقتصادی، اجتماعی و عینی ندارد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر