۱۴۰۰ تیر ۷, دوشنبه

شعری از احمد حیدر بیگی تحت عنوان «نامه دوم»

سالمرگ

نامه دوم
احمد حیدر بیگی



 دیرگاهی است
  ما را کسی به نام نمی خواند
  و نیزار ازدحام
 در باد
  ما را مجال گفت وشنودی نمی دهد
  و فریاد هم در بادهای هرزه ی هرسوگرد
  می میرد.


  دیرگاهی است
  چشمه ها را ریگزار تشنه می نوشد
  و آهوان غریب
  سر در غبار حادثه ها کوچ کرده اند
  و دیگر آسمان
  در نیمروز تشنگی، 

ما را
  در پناه سایه ی ابری نمی گیرد.


  آری
  دیرگاهی است
  پرده ها بوی چراغ خانه را
  روی از مشام گرگ های کوچه می پوشند


  و 

ایوان بلند خانه ها را،
  هیچ فانوسی خبر از انتظاری نیست

(این بند شعر معیوب است.

شاید، «پرده ها»، بره ها باشد و «فانوسی خبر»، فانوس خبر باشد.)


  ومردان کهن را،
  در کنار شعله ها،
  بانگی به گوش کوهساری نیست.


  دشنه ها پنهان
  جاده ها خالی است.


  گل همیشه بهار هم
 به نام مضحک خود شرمسار می خندد.


  آری
  ای رفیق قدیمی
 
پایان



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر