اورزلا ولفل
برگردان
میم حجری
به یاد خواهر دارو فروشم
· دوازده سال داشت و اسمش «کیت» بود.
· البته اسم واقعی او «کیت» نبود.
· صلاح هم نیست که کسی اسم واقعی او را بداند.
· کیت خصومت دیرینی با پسری دیگر داشت، که اسمش «تاپو» بود.
· اسم واقعی تاپو را هم صلاح نیست، که کسی بداند.
· کیت و تاپو، همواره به هنگام بازی با کودکان دیگر، کارشان به مرافعه و دعوا می کشید.
· چون هیچکدام از آندو حاضر به باختن بازی نبودند.
· این جور خصومت ها، میان کودکان، همه جا وجود دارد.
· پس دلیل پنهان نگه داشتن اسم واقعی آندو نمی تواند در خصومت آندو باشد.
· دلیل پنهان کردن اسم آندو را باید در کشور آنها جست.
· کشور آنها به طور استبدادی اداره می شد.
· در کشور آنها آزادی عقیده و بیان وجود نداشت.
· مردم از قدرتمداران ترس داشتند و قدرتمداران از حقیقت.
· بیان حقیقت دست آنها را رو می کرد و منافع اجتماعی، سیاسی و طبقاتی آنها را به خطر می انداخت.
· دلیل هراس آنها از حقیقت، این بود، که با زور عریان نمی توان حکومت کرد.
· برای برده کردن مردم، برای چپاول حاصل کار مردم باید به عوامفریبی مستمر پرداخت.
· باید حقیقت را باطل و باطل را حقیقت جا زد.
· همه چیز را باید وارونه نشان داد.
· در چنین کشوری هم داشتن دشمن خطرناک است و هم داشتن دوست.
*****
· در یکی از شب ها، کیت با شنیدن سر و صدا از خواب پرید.
· سر و صدا از حیاط خانه می آمد.
· مردان ناشناسی بلند بلند چیزهائی بر زبان می راندند و کیت هق هق گریه مادرش را می شنید.
· کیت پا شده بود و از پنجره اتاق به حیاط خانه نگاه می کرد.
· سه مرد ناشناس پدرش را دست بسته می بردند.
· پدر کیت، او را لب پنجره دیده بود و با صدای بلندی گفته بود:
· کیت!
· مواظب مادرت باش!
· کیت کلافه بود.
· نمی دانست چرا پدرش را بازداشت کرده اند و می برند.
· مادرش در گوشه حیاط نشسته بود و می گریست.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر