فصل دوم
نکته دوم
۱
· دیکتاتوری پرولتاریا که وجودش را شرایط عینی مبارزه طبقاتی ایجاب می کند، بنا بر محتوای خود، در وهله اول نباید به طور ساده ـ مثل بقیه دیکتاتوری ها ـ سیستم اعمال زور باشد.
۲
· دیکتاتوری پرولتاریا، برعکس بقیه دیکتاتوری ها، اولا برای اولین بار در تاریخ، به اصطلاح «حاکمیت» اکثریت خلق بر اقلیتی خواهد بود.
۳
· ثانیا برای اولین بار، به اصطلاح «حاکمیت» طبقه زحمتکش بر طبقات مفتخوار و برخوردار خواهد بود.
۴
· دیکتاتوری پرولتاریا ـ بنا بر این نظریه ـ برخلاف کلیه حاکمیت های طبقاتی تاکنونی، دیگر در خدمت حفظ و تحکیم سیاسی مناسبات اقتصادی مبتنی بر استثمار نخواهد بود.
۵
· از این رو ست که دیکتاتوری پرولتاریا هرگز نمی تواند هدف باشد، کسب استقلال کند و ادامه حیات بدهد.
۶
· دیکتاتوری پرولتاریا ـ پس از انجام وظایف خود ـ زاید می شود و برمی افتد.
۷
· «اگر پرولتاریا در مبارزه بر ضد بورژوازی ـ ضرورتا ـ به مثابه طبقه، متحد شود، با انجام انقلاب، خود را به طبقه حاکمه بدل کند و به مثابه طبقه حاکمه با توسل به قهر، مناسبات تولیدی کهنه را سرنگون سازد، بدین طریق، همراه با این مناسبات تولیدی، شرط های وجودی تضاد طبقاتی را و طبقات را ـ به طور کلی ـ و بدانوسیله حاکمیت خود را ـ به مثابه طبقه ـ از بین خواهد برد.
· جامعه بورژوائی کهنه، با تضادهای طبقاتی اش جای خود را به انجمنی خواهد داد، که در آن توسعه و تکامل آزاد هر کس، شرط توسعه و تکامل آزاد همه مردم است.»
· (مارکس و انگلس، «مانیفست حزب کمونیست»، ص ۴۸)
(شرط عبارت است از یک واقعیت امر عینی که وجود واقعیت امر دیگری وابسته به وجود آن است و یا وجود آن، وجود واقعیت امر دیگری را به دنبال می آورد.
شرط علاوه بر این، عبارت است از انعکاس فکری یک واقعیت امر در فرم یک حکم که اعتبار حکم دیگری وابسته به اعتبار آن است و یا اعتبار آن، اعتبار حکم دیگری را به دنبال می آورد.
آنچه وابسته به شرط است و یا بوسیله شرط تعیین می شود، مشروط نامیده می شود.
در واقعیت عینی هیچ پدیده ای وجود ندارد که به واسطه پدیده دیگری مشروط نشود و خود شرط پدیده دیگری نباشد.
اشتراط عام پدیده ها ناشی از پیوند کلی جهان مادی و ناشی از حرکت، به مثابه فرم وجودی ماده است.
مفهوم شرط با مفهوم علت یکی نیست.
مفهوم شرط ـ در مقایسه با مفهوم علت ـ از دامنه به مراتب وسیعتری بر خوردار است.
علت، نوع معینی از شرط است.
ولی هر شرطی نمی تواند علت باشد. مترجم)
۸
· مارکس چهار سال قبل از نگارش مانیفست حزب کمونیست، در نوشته آغازین خود، تحت عنوان «انتقاد از فلسفه حقوقی هگل. مقدمه» (۱۸۴۴) به سؤال خود، مبنی بر اینکه کجا باید «امکان مثبت رهائی آلمان» را جست، چنین پاسخ می دهد:
۱
· «در تشکیل طبقه ای با زنجیرهای رادیکال
۲
· در تشکیل طبقه ای در جامعه بورژوائی، که طبقه جامعه بورژوائی نیست.
۳
· در تشکیل کاستی، که به معنی انحلال همه کاست ها ست.
۴
· در تشکیل عرصه ای که به سبب ستمکشی جهانی اش، خصلت جهانی دارد و طالب هیچ حق خاصی نیست.
· چرا که در حق او، نه حقکشی خاصی، بلکه حقکشی به طور کلی صورت می گیرد، که دیگر نه به عنوان و سمتی تاریخی، بلکه فقط و فقط ـ به قصد تحریک ـ به عزت انسانی می تواند متوسل شود، که در هیچ تضاد یکطرفه با نتایج قرار ندارد، بلکه در تضاد فراگیر و همه جانبه با پیش شرط های دستگاه دولتی آلمان قرار دارد.
· (با مفهوم «تحریک عناوین انسانی» اشاره مارکس به اشراف فئودال و غیره است که به اصل و نسب و تبار و غیره تاریخی خود می توانند مباهات کنند و متوسل شوند. مترجم)
۵
· و سرانجام، در تشکیل عرصه ای که هرگز نمی تواند خود را آزاد سازد، مگر آنکه خود را از کلیه عرصه های جامعه آزاد سازد و لذا مگر آنکه کلیه عرصه های باقی مانده جامعه را آزاد سازد.
۶
· سخن کوتاه، عرصه ای که آن را بشریت به کلی باخته است و لذا تنها از طریق بازیابی بشریت (از طریق جلب مجدد بشریت) می تواند خود را باز یابد.
۷
· راه حل جامعه (آلمان)، پرولتاریا ست، به مثابه یک کاست خاص.»
· (کلیات مارکس و انگلس، جلد ۱، ص ۳۹۰)
۸
· و در کتاب مارکس و انگلس تحت عنوان «خانواده مقدس و یا نقدی از نقد نقدی» (۱۸۴۵) می خوانیم:
· پرولتاریا «نمی تواند شرایط زندگی خود را نفی کند، مگر اینکه کلیه شرایط غیر انسانی زندگی جامعه کنونی را که در وضع و حال او جمع آمده اند، نفی کند.»
· (کلیات مارکس و انگلس، جلد دوم، ص ۳۸)
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر