۱۴۰۰ اردیبهشت ۲۵, شنبه

سیری در شعری از سیاوش کسرایی تحت عنوان «آرش کمانگیر» (۷)

 Siyavash Kasraei.jpg

 

تحلیلی

از

شین میم شین

 

آرش کمانگیر

(شنبه ۲۳ اسفند ۱۳۳۷)
ادامه

 

برف می بارد

برف می بارد به روی خار و خاراسنگ

کوه ها خاموش

دره ها دلتنگ

راه ها چشم انتظار کاروانی با صدای زنگ

 

معنی تحت اللفظی:

برف می بارد به روی خارها و سنگ خارا.

کوه ها خاموش، دره ها دلتنگ و راه ها چشم به راه کاروانی با صدای زنگ اند.

 

۱

سیاوش

 در این بند آغازین حماسه آرش،

محیط وقوع حماسه را بسان فیلمی رئالیستی از برابر چشمان خواننده و شنونده می گذراند.

 

همه چیز محیط زیست از برف تا کوه، از دره تا راه

 از شرنگ سکوت لبریزند،

سکوتی گورستانی،

سکوتی تو در تو، عمیق و عظیم.

 

سیاوش

اما نه شاعر یأس و سکون و مرثیه و عزا،

 بلکه سلحشوری حماسه سرا ست.

 

۲

برف می بارد

برف می بارد به روی خار و خاراسنگ

کوه ها خاموش

 

به همین دلیل

خاموشی کوه ها یادآور خاموشی پیران خردمند خوداندیش است،

به قصد بررسی ماضی و پی افکندن طرحی نو برای مضارع.

 

حتما حریفی خواهد پرسید که به چه دلیل ما به این نتیجه می رسیم؟

 

پاسخ به این پرسش حریف را سیاوش بلافاصله می دهد:

 

۳

دره ها دلتنگ

 

همه چیز در این بند آغازین حماسه

اسطوره واره است:

کوه ها به پیران قوم شبیه اند:

پیران اندیشنده، راه جو و راه حل جو، راهیاب و راه حل یاب اند.

 

دره ها

 بسان توده

دلتنگ اند

از تأمل عمیق پیران مو سپید، در هیئت کوه ها:

پیران قوم بسان کوه های سرافراز صبور و استوار و خاموش و اندیشنده،

 ضمنا نیوشنده و پژواکنده اند.

 

۴

راه ها چشم انتظار کاروانی با صدای زنگ

 

راه ها

نیز نه راه های معمولی در اشعار شعرای طبقات ارتجاعی، بلکه راه هائی سرشته به اندیشه، خوش بینی و امید انقلابی

و مجهز به زره تئوری علمی و انقلابی اند.

درست به همین دلیل منتظرند.

منتظرند،

اما نه منتظرانی منفعل.

 

منتظر کاروان توده ها، کاروانی زنده و پویا، رزمنده و انقلابی اند:

منتظر کاروانی با صدای زنگ اند:

کاروانی خروشان و آوازه خوان.

لبریز از شعر و شعور و شعار!

 

بر نمی شد گر ز بام کلبه ها دودی

یا که سوسوی چراغی، گر پیامی مان نمی آورد،

رد پا ها گر نمی افتاد روی جاده ها لغزان،

ما چه می کردیم در کولاک دل آشفته دمسرد؟

 

معنی تحت اللفظی:

اگر از بام خانه ها دودی برنمی خاست،

اگر سوسوی چراغی پیام نمی آورد،

اگر رد پا ها بر روی جاده های لغزان نمی افتاد،

در این توفان دمسرد دل پریشنده چه می کردیم؟

 

۱

سیاوش به هنگام سرودن این حماسه ۳۲ سال بیشتر نداشته است.

اما علیرغم آن

فیلسوفی تمام عیار است.

وقتی حریفی سیاوش را به تصادفی دیده بود، ۵۵ ساله بود

ولی سی و پنج ساله می نمود.

به روایت حریف،

سیاوش به تقلید از رضا شلتوکی می گفت:

«ما همچنان و هنوز ۲۵ ساله ایم.»

۲۵ ساله هم می نمود:

جوان و پویا و گویا و کوشا و رهسپر و رهنما.

 

ادامه دارد.

 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر