میم حجری
۶۱۰۵
سنگ سخنگو
حماسه داد تحلیل شاهنامه است.
در ایران قدیم که ملت وجود نداشته تا شاهنامه حاوی ملت گرایی باشد.
ملت یک مفهوم مدرن است که توسط بورژوازی تشکیل و تعریف شده است
۶۱۰۶
سنگ سخنگو
بورژوازی بانکی یکی از اقشار بورژوایی است.
مثل بورژوازی تجاری و کشاورزی و صنعتی و فرهنگی و سلامتی و غیره
۶۱۰۷
سنگ سخنگو
شعری طنز آمیز از غادهالسمان
اگر به خانهی من آمدی
برایم مداد بیاور، مداد سیاه
میخواهم روی چهرهام خط بکشم
تا به جرم زیبائی در قفس نیفتم.
یک ضربدر هم روی قلبم، تا به هوس نیفتم!
یک مداد پاک کن بده برای محو لبها
نمیخواهم کسی به هوای سرخیشان، سیاهم کند.
یک بیلچه، تا تمام غرایز زنانه را از ریشه در آورم
شخم بزنم وجودم را
بدون اینها راحت تر به بهشت میروم گویا.
یک تیغ بده، موهایم را از ته بتراشم، سرم هوایی بخورد
و بیواسطهی روسری، کمی بیاندیشم.
نخ و سوزن هم بده، برای زبانم
می خواهم
بدوزماش به سق
اینگونه فریادم بیصداتر است.
قیچی یادت نرود،
میخواهم هر روز اندیشههایم را سانسور کنم.
پودر رختشویی هم لازم دارم
برای شستشوی مغزی.
مغزم را که شستم، پهن کنم روی بند
تا آرمانهایم را باد با خود ببرد، به آنجایی که عرب نی انداخت.
می دانی که؟ باید واقعبین بود.
صدا خفهکن هم، اگر گیر آوردی بگیر.
میخواهم، وقتی به جرم عشق و انتخاب،
برچسب فاحشه میزنندم
بغضم را در گلو خفه کنم.
یک کپی از هویتم را هم میخواهم
برای وقتی که خواهران و برادران دینی، به قصد ارشاد،
فحش و تحقیر تقدیمام میکنند،
به یاد بیاورم که کیستم.
تو را به خدا
اگر جایی دیدی حقی میفروختند
برایم بخر
تا در غذا بریزم
ترجیح میدهم، خودم قبل از دیگران حقم را بخورم.
سر آخر اگر پولی برایت ماند
برایم یک پلاکارد بخر، به شکل گردنبند
بیاویزم به گردنم
و رویش با حروف درشت بنویسم:
من یک انسانم
من هنوز یک انسانم...
پایان
۶۱۰۸
سنگ سخنگو
اوغوز آتای
رمان نویس ترک
مىگویند:
«درد
آدمها را بههم نزدیک مىکند.»
به من بگو:
«کدام مان شاد هستیم
که این همه از هم دور ماندهایم؟»
پایان
سگ سخن جو
سؤال تأمل انگیز ژرف و زیبایی است.
گاهی اندیشه ای درست است، بی آنکه حقیقی باشد.
این ضرب المثل توده ای
از آن چیزها ست.
درد
واقعا هم آدم ها را به همدیگر نزدیک می سازد.
یعنی
همدردی
به همان سان آدم ربا ست
که
آهنربا
براده اهن ربا ست.
دلیل دوری افراد دردمند از همدیگر شاید سیستم جامعتی کاپیتالیستی (سرمایه داری) باشد.
کاپیتالیسم
جامعه را اتمیزه می کند.
یعنی به اتم های مجزا از همدیگر، ایزوله، تنها، بیکس، بی پناه، بی همه چیز مبدل می سازد.
اینجا
درد
فونکسیون وحدت بخش خود را از دست می دهد.
خلایق از درد همدیگر حتی بی خبر می مانند
چه رسد به وقوف بر درد مشترک.
هرکس با درد خود به کنجی می خزد و خون می خورد.
بی انکه بداند دلیل اصلی دردش چیست و در این زمینه تنها نیست.
چون طبقه حاکمه سرمایه دار
ضمنا به وطر سیستماتیک تحمیق می کند.
درمان این درد
روشنگری علمی و انقلابی
و
تشکیل حزب طراز نوین است:
حزب طراز نوین به خانه دردمندان درمان شناس درمان جوی درمانگر تبدیل می شود.
خودرهانی طراز نوین از چنگ درد که به همه رهانی جهانی منجر می شود.
۶۱۰۹
سنگ سخنگو
نخوانده اید؟
حماسه داد تحلیل فخرانگیز شاهنامه است.
ملت در شاهنامه وجود ندارد.
ملت مفهوم مدرن عصر جدید است
۶۱۱۰
سنگ سخنگو
نه.
حزب طراز نوین
نوع نوینی از حزب است.
neu type
حزبی فلسفی است.
که باید تدارک دیده شود و تشکیل شود
و
تدارک دیده می شود
۶۱۱۱
سنگ سخنگو
در آرزوی آخرین گلوله!
شکریه عرفانی (شاعره افغانستانی)
پیشانیام را میبوسی
و قسم میخوری
آخرین زنی هستم که دوستش خواهی داشت
میگویی اینبار که برگشتم
برایت کلبهای میسازم
بر لب رودخانهای دور
روزها به شکار آهوان کوهی میروم
و از درز سنگهای سخت
گلهای نایابی را میچینم
که تو دوست داری به موهایت بیاویزی
میگویی بخند
تمام میشود این جنگ!
باور میکنم حرفهایت را
همانطور که هزار بار دیگر باور کرده بودم
دریغ اما
آخرین عشق همانقدر ناممکن است که آخرین گلوله!
پایان
۶۱۱۱
سنگ سخنگو
احمد محمود یکی از تواناترین رمان نویس های کشورمان است مخصوصا با رمان همسایه هایش
سگ سخن جو
ممنون.
نظرتان راجع به همسایه های احمد محمود چیست.
ما ۱۰۰۰ سال قبل خوانده ایم.
بگذارید راجع بدان هماندیشی کنیم.
یکی دیگر از « تواناترین رمان نویس های کشورمان» محمود دولت آبادی است
ما کلیدرش را و تقریبا ۹۰ درصد قصه هایش را خوانده ایم.
نظرتان راجع بدان چیست
اگر خوانده اید؟
ما دهها سخن از دولت آبادی را مورد تأمل قرار داده ایم که معیوبند.
سؤال این است که
هنر چیست؟
شناخت هنری چگونه شناختی است؟
تفاوت شناخت هنری
با
شناخت میتولوژیکی (علم الاساطیری)
با
شناخت تئولوژیکی (فقهی و مذهبی)
با
شناخت علمی
و
با
شناخت فلسفی ـ علمی (مارکسیستی ـ لنینیستی) چیست؟
فقط در صورت وقوف به این تفاوت معرفتی می توان فهمید
که
چرا
احمد محمود و محمود دولت آبادی از تعریف مفاهیم فلسفی و علمی عاجزند.
یعنی متوجه حرف دهن خود حتی نیستند.
اگرچه آثار ارزشمند هنری تألیف کرده اند
۶۱۱۲
سنگ سخنگو
خسرو روزبه
قهرمان ملی ایران نیست.
خسرو روزبه
پهلوان توده است.
قهرمان ملی
غلامرضا تختی است.
خسرو روزبه بیشتر از دوست
دشمن دارد.
بسان خداوند خسرو (توده) و حزب خسرو (حزب توده)
۶۱۱۳
سنگ سخنگو
مارگارت اتوود
چند سال بعد روزی که فکرش را هم نمیکنیم
توی خیابان با هم روبهرو میشویم
تو از روبهرو میآیی
هنوز با همان پرستیژ مخصوص به خودت
قدم بر میداری
فقط کمی جا افتادهتر شدهای
قدمهایم آهستهتر میشود
به یک قدمیام میرسی
و با چشمان نافذت مرا کامل برانداز میکنی
درد کهنهای از اعماق قلبم تیر میکشد
و رعشهای میاندازد بر استخوان فقراتم
هنوز بوی عطر فرانسویات را کامل استنشاق نکردهام
که از کنارم رد شدهای
تمام خطوط چهرهات را
در یک لحظهی کوتاه در ذهنم ثبت میکنم
میایستم و برمیگردم و میبینم تو هم ایستادهای
میدانم به چه فکر میکنی
من اما به این فکر میکنم که چقدر دیر ایستادهای
چقدر دیر کردهای
چقدر دیر ایستادهام
چقدر به این ایستادنها سالها پیش نیاز داشتم
قدمهای سستم را دوباره از سر میگیرم
تو اما هنوز ایستادهای
خداحافظیها ممکن است بسیار ناراحت کننده باشند
اما مطمئناً بازگشتها بدترند
حضور عینی انسان نمیتواند
با سایه درخشانی که در نبودش ایجاد شده برابری کند
پایان
۶۱۱۴
سنگ سخنگو
ممنون.
کامنت ما را با اندکی دقت بخوانید و هر جمله اش را خواستید ذکر کنید و نقد کنید:
حزب طراز نوین
حزبی
عمیقا و اصلا
فلسفی است.
حزب چپ اصلا
حزب نیست
ضمنا
اصلا
حزبی فلسفی نیست.
حتی نمی داند که فلسفه چیست.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر