۱۴۰۰ اردیبهشت ۶, دوشنبه

آه آیینه ـ شعری از هوشنگ ابتهاج

Ist möglicherweise ein Bild von 1 Person und steht

 
هوشنگ ابتهاج
آه آیینه

او را ز گیسوان بلندش شناختند
ای خاک این همان تن پاک است؟
انسان همین خلاصه خاک است؟

وقتی که شانه می زد
انبوه گیسوان بلندش را

تا دوردست آینه می راند
اندیشه خیال پسندش را

او با سلام صبح
خندان گلی ز آینه می چید

دستی به گیسوانش می برد
شب را کنار می زد
خورشید را در آینه می دید

اندیشه بر آمدن روز
بارانی از ستاره فرو می ریخت

در آسمان چشم جوانش
آنگاه آن تبسم شیرین
در می گشود بر رخ آینه
از باغ آفتابی جانش.

دزدان کور آینه
افسوس
آن چشم مهربان را
از آستان صبح ربودند.

آه
ای بهار سوخته
خاکستر جوانی
تصویر پر کشیده آیینه ی تهی
با یاد گیسوان بلندت
آیینه در غبار سحر آه می کشد

مرغان باغ بیهده خواندند
هنگام گل نبود.
 
پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر