۱۴۰۰ فروردین ۱۲, پنجشنبه

من نمی گویم که شما باید مثل من زندگی کنید! (۳)

 

جینا روک پاکو

(۱۹۳۱)

متن ساده شده توسط

ریتا کویتک

برگردان

میم حجری

 

فصل سوم

توقف کامیونی

 

·    کنراد خود را به جاده می رساند.

 

·    باران می بارد.

 

·    کنراد در ساعت چهار صبح راه افتاده است.

 

·    مثل همیشه با اولین روشنائی روز.

 

·    شهر، دیگر دور است.

 

·    کنراد کوله پشتی خود را جمع و جور می کند.

 

·    بند چپ کوله پشتی را بارها وصله کرده است.

 

·    این بند شانه او را زخم می کند.

 

·    کنراد وامی ایستد.

 

·    کوله پشتی را از شانه به زیر می نهد، یکی از جوراب هایش را در می آورد و زیر بند کوله پشتی می گذارد.

 

·    او باید از جراحت و بیماری حذر کند.

 

·    کسی که تنها و بی کس است، کسی که سرپناه ثابت ندارد و همیشه در راه  است، باید از بیماری حذر کند.

 

·    راسوئی در راه است.

 

·    کنراد وامی ایستد، سوت می زند و نگاهش می کند، تا اینکه راسو در علفزار از دیده نا پدید می شود.

 

·    شگفتا که راسو اینقدر چابکپا و چالاک است!

 

·    کنراد به پیاده روی ادامه می دهد.

 

·    او ضمنا نوای قبلی را سوت می زند، تا آن به آهنگی بدل شود.

 

·    ماشین ها، ماشین های شخصی از جلویش می گذرند.

 

·    کنراد هرگز به ماشین های شخصی دست بلند نمی کند.

 

·    آنها در هر حال او و امثال او را سوار نمی کنند.

 

·    آنها فکر می کنند که کنراد بوگندو است.

 

·    اگر هم تصادفا راننده ای سوارش کند، آنگاه پرس و جو شروع می شود.

 

·    آنگاه کنراد حس می کند که در جای تنگ گرمی محبوس و زندانی است.

 

·    آیا او باید ترحم انگیزی خود را تحمل کند؟

 

·    ترحم انگیز بودن خوب نیست.

 

·    «کجا می خوهید بروید؟»، «از کی چنین دربدر و بی خان و مان شده اید؟»، «از کجا می آیید؟» و «چرا به این روز افتاده اید؟»

 

·    انگار کنراد به راننده رحیم ماشین شخصی تعلق داشته است.

 

·    تنها به این دلیل که او ماشینی را می راند که او را سریعتر به مقصد می رساند.

 

·    برای کامیون می تواند دست بلند کند.

 

·    راننده کامیون شاید او را به بخش عقبی کامیون سوار کند.

 

·    کنراد می تواند به زیر چادر کامیون بخزد.

 

·    در هوای بارانی بد نیست.

 

·    کنراد حس می کند که آب باران چگونه از پالتو اش می گذرد و بر تنش می نشیند.

 

·    کفش هایش هم دیگر تعریفی ندارند.

 

·    شاید کسی یک جفت کفش برای او داشته باشد.

 

·    اما آن باید در هر صورت محکم باشد، تا برای مدتی طولانی تاب بیاورد.

 

·    و گرنه بی فایده است.

 

·    کنراد صدائی را می شنود، بر می گردد، وامی ایستد.

 

·    کامیونی در راه است.

 

·    کنراد انگشت شستش را بلند می کند و دست تکان می دهد.

 

·    کامیون قدری جلوتر می رود و نگه می دارد.

 

·    کنراد به سوی چراغ های قرمز می دود، وقتی که کنراد تقریبا خود را به کامیون رسانده، راننده گاز می دهد، از پنجره کامیون به بیرون می نگرد، می خندد و راه می افتد.

 

·    «پفیوز!»، کنراد می گوید.

·    «بی شرف!»

 

·    کنراد به سرفه می افتد.

 

·    سرفه مسئله مهمی نیست.

 

·    او از دیرباز سرفه می کند، ولی مسئله ای نبوده است.

 

·    کنراد بند کوله پشتی را دوباره به روی جوراب می کشد و به پیاده روی ادامه می دهد.

 

·    باران اکنون شدت یافته است.

 

·    این باران می تواند برای شکوفه ها در درختان میوه زیانبار باشد.

 

·    کودکی در ماشینی که می گذرد، دماغش را به شیشه پنجره عقبی چسبانده است.

 

·    کنراد خنده اش می گیرد.

 

·    چند قدم بعد، خیابان پیچ می خورد.

 

·    در آن سوی پیچ، کامیون توقف کرده است.

 

·    واقعا همان کامیونی است که سر آزار کنراد را داشته است.

 

·    کامیون پنچر دارد.

 

·    کنراد از دور می بیند که راننده کامیون با چه زحمتی به تعویض چرخ ماشین می پردازد.

 

·    یک نفر تنها به زحمت می تواند از عهده تعویض چرخ کامیون برآید.

 

·    شاید اصلا قادر به تعویض آن نگردد.

 

·    کنراد در هر صورت، قصد استراحت داشته است، بر روی توده هیزم می نشیند و تماشا می کند.

 

·    راننده اکنون متوجه او می شود.

 

·    با دست صورتش را خشک می کند و صدا می زند.

 

·    «هی مرد!

·    من بعد سوارت می کنم.

·    بیا و کمی کمکم کن!»

 

·    «نه!»، کنراد می گوید.

 

·    بعد بند کوله پشتی اش را باز می کند، نان و کالباس بیرون می آورد و مشغول خوردن می شود.

 

سؤال سوم

«کجا می خوهد برود؟»، «از کجا می آید؟» «از کی چنین دربدر و بی خان و مان است؟»، و «چرا به این روز افتاده است؟»

به کدام یک از این سؤالات می توانید اکنون جواب دهید؟

چه جوابی ـ اگر به طور کلی جوابی داشته باشید ـ به این سؤالات خواهید یافت؟

 

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر