ثمره گفتگوهای یک سال و نیمه گروهی تحت عنوان «انجمن تاریخ شفاهی (؟) چپ ایران» با محمدعلی عمویی است
که
به صورت کتابی سه جلدی منتشر شده است.
ما هنوز این اثر عمویی را نخوانده ایم.
برخورد سیامک در مقدمه تحلیلش
اوتوبیوگرافیکی و عاطفی و سوبژکتیو
است
و
نه
علمی.
سوبژکتیویستی
است
و
نه
دیالک تیکی
و
نه
حتی
اوبژکتیویستی.
حقیقت
در خود موضوع شناخت (کیانوری) است.
برای اینکه محتوای شناخت در اوبژکت شناخت است و نه در سوبژکت شناخت (شناسنده.)
به همین دلیل
نقش تعیین کننده در دیالک تیک اوبژکت و سوبژکت در عرصه شناخت
از آن اوبژکت شناخت است.
این یکی از مهم ترین اصول تئوری شناخت مارکسیستی ـ لنینیستی
است.
۷
بی گمان باید هوشی گزاف و سری
پربار داشت و سخنانی پخته و فرهیخته گفت، تا رفیق طبری را آن چنان شیفته
خود کرد.
سیامک اکنون پای سوبژکت دیگری (طبری) را به میان می کشد.
حریف دیگری
بر خلاف سیامک
اما
با
همین متد شناخت سوبژکتیویستی سیامک،
روایت مطلقا دیگری در این زمینه از طبری عرضه کرده است
که آنهم به نوبه خود
فاقد ارزش علمی است:
«مشاور یکی از عالیترین مقامات دولتی خواستار ملاقات با طبری شد.
طبری را به خانهای بردم تا با او دیدار کند.
پس از دیدار، در راه بازگشت،
طبری گفت:
این یکی از مسلمانان علاقه مند به سوسیالیسم و حزب ماست.
طفلک نگران شده و میگوید:
«تو را به خدا کاری کنید که افتضاح بعد از کودتای ۲۸ مرداد پیش نیاید.
همه جا دارند نقشهی قلع و قمع شما را میکشند.
دستکم بخشی از رهبریتان را از زیر ضربه خارج کنید،
شاخههای مهم تشکیلاتتان را کور کنید،
منظم و حسابشده عقبنشینی کنید
امکاناتی برای فعالیتهای بعدی باقی بگذارید.
نگذارید همه چیز را یکجا نابود کنند.
نگذارید همه گیر بیافتند و اعدام شوند، یا در زندان بپوسند و نسلی تباه شود».
البته
خود این وضع طبری (و نه فقط طبری) قابل بررسی است.
مارکسیست
در این میان
همین حریف دلسوز به حزب توده بوده است
و
نه
کیانوری و طبری.
۸
بی گمان باید هوشی گزاف و سری
پربار داشت و سخنانی پخته و فرهیخته گفت، تا رفیق طبری را آن چنان شیفته
خود کرد.
سیامک برای تجلیل از کیانوری،
شیفتگی طبری به او را دلیل می آورد.
این چیزی جز سوبژکتیویسم معرفتی نیست که یکی از مکاتب معرفتی ـ نظری (تئوری شناخت) بورژوایی است.
در اینکه دکتر کیانوری
هوشمند و اندیشمند است،
شکی نیست.
هوشمندی و اندیشمندی
اما
برای رهبر حزب توده
کافی نیست.
۹
پس باید بررسی (بپرسی) که رفیق کیانوری چه ویژگی های برجسته ای داشته است
که رهبری حزب توده ایران را در آشفته ترین تاریخ میهن به دست گرفته بود.
این جمله سیامک
ضمن اینکه به معنی تجلیل از کیانوری است، همزمان به معنی تحقیر مترجم کاپیتال مارکس (اسکندری) است.
۱۰
آن چه که روشن است، به دست گرفتن رهبری چنین حزبی، در کنار اندیشمندان و بزرگان دیگر کار آسانی نیست.
سیامک اکنون از رسیدن کسی به رهبری احزاب استالینیستی،
معیار می سازد.
انگار استالین و برژنف و گربه چف و غیره علامه بوده اند.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر