میم حجری
مارکس این طعنه و طنز را احتمالا در اثرش تحت عنوان هجدهم برومر لوئی بناپارت
نثار هگل کرده است
که
ما
هنوز نخوانده ایم.
اینجا
ناپلئون بناپارت
به عنوان شخصیت بارز انقلاب بورژوایی
با
لوئی بناپارت مسخره (که خود را ناپلئون دوم می نامد)
به عنوان شخصیت بارز ضد انقلاب بورژوایی
مورد مقایسه قرار می گیرد.
حملات جهانگیر ناپلئون بناپارت
به تراژدی شکست منجر می شوند
و
ادای ناپلئون در آوردن لوئی بناپارت
خلایق را از خنده روده بر می کند.
مفاهیم تراژدی و کمدی
را
مارکس
از تئاتر به عاریه گرفته است
تا
ظهور شخصیت های مترقی و مرتجع تاریخی
را
به مثابه ورود هنرپیشه های قهرمان و ضد قهرمان (هیرو و آنتی هیرو) به صحنه تئاتر زندگی
نمودار سازد.
مارکس در این طعنه و طنز
ضمنا
جامعه ـ تئوری ایدئالیستی هگل
مبنی بر تکرار تاریخ
را
به چالش می کشد.
آنچه که تکرار می شود
فقط
به لحاظ فرم و ظاهر
همان است که قبلا رخ داده است.
به لحاظ محتوا و ماهیت و ذات
چه بسا ضد رخداد قبلی است.
طبری
هم
تئوری تکرار
را
در شعری به چالش کشیده است:
با
مفهوم تکرار قدیم ؟
· گفتمش:
· «منكر آنى كه بشر
فتح ها كرده به رزم ِ با شر؟
· منكرى آنكه بشر پيش رود
سوى اوجى به ره خويش رود؟
· نيست تاريخ چو تكرار قديم
ما به «نو» بسته و دلبسته شديم
· و اين سمندى است كه خودپو نشود
· تا به مهميز، نرانى، ندود
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/1346
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر