۱۳۹۹ اسفند ۲۲, جمعه

فرهنگ مفاهیم فلسفی (الف) اراده (خواست) (۲) (بخش آخر)

Priming-Effekt  

پروفسور دکتر گرهارد بارچ

برگردان

شین میم شین 

۷

·    اراده عمدتا در مورد گروه های انسانی مصداق پیدا می کند و به انواع گوناگونی زیر بروز می کند:

 

الف

اراده جامعتی

 

·    اراده جامعتی در گروه های اجتماعی ـ مثلا در طبقه کارگر، در مبارزه به خاطر برقراری یک جامعه بی طبقه و آزاد از استثمار و ستم ـ یک گشتاور مهم عمل فعال و انقلابی است.

 

ب

اراده همبودین (اجتماعی)

 

·    در هر کلکتیو سوسیالیستی، برای تحقق بخشیدن به اهداف خاص و برای زندگی سوسیالیستی مشترک، وجود اراده همبودین الزامی است و گرنه رسیدن به این اهداف غیرممکن خواهد بود.

 

پ

اراده همگانی

 

·    اراده می تواند ـ حتی با وجود تفاوت های طبقاتی اجتماعی ـ  به مثابه  اراده همگانی یک خلق و یا مجموعه ای از خلق ها مطرح شود، اگر ضرورت مدافعه و یا ممانعت از تجاوزی خارجی مطرح باشد.

 

۸

·    اهمیت بی تردیدی که اراده در حیات جامعه به عهده دارد، سبب ارائه تعاریف مختلف از آن شده است.

 

۹

·    در تاریخ فلسفه تلاش برای توضیح معنی اراده، همواره با مسئله رابطه هوش (تفکر، شناخت) با اراده همراه بوده است.

 

·    (هوش عبارت است از قدرت تفکر برای کسب دانش و نظر.

·    قدرت تفکر و شناخت.

·    فهم. مترجم)

 

۱۰

·    نظرات مختلف رایج در تعریف مفهوم «اراده» به شرح زیرند:

 

الف

تئوری اراده هتروژنه تیکی (ناهمگون)

 

·    تئوری اراده ناهمگون، اراده را به فاکتورهای روانی دیگر، به ویژه هوش وابسته می داند.

·    افلاطون، ارسطو، استوئیست ها، آلبرتوس ماگنوس، توماس فون اکوین، فیفس، دکارت، اسپینوزا، گاسندی، لایب نیتس، هوبس، جان لاک، بونه، لامارک، کانت، هگل و غیره

 

ب

تئوری اراده اوتوژنه تیکی (خودزا)

 

·    تئوری اراده خودزا، اراده را به مثابه  واقعیت امر روانی بنیادین و اولیه می داند که به طور خود به خودی در ارگانیسم انسانی تشکیل می گردد.

 

پ

تعریف وولونتاریستی  اراده

 

 

·    در مکتب وولونتاریسم (اراده گرائی) اراده به شرح زیر تعریف می شود:

 

۱

·    دونس اسکاتوس ـ فیلسوف و تئولوگ اسکاتلندی ـ اراده را به مثابه فاکتور معرفتی تعیین کننده و علت اولیه کل وجود می داند.

 

۲

 آرتور شوپنهاور

(۱۷۸۸ ـ ۱۸۶۰)

 

·    شوپنهاور اراده را به مثابه دلیل تعیین کننده همه چیز در جهان تلقی می کرد.

 

·    مراجعه کنید به ایدئالیسم ذهنی، سوبژکتیویسم  

 

۳

·    بانزن اراده را به مثابه جوهر جهان قلمداد می کرد.

 

۴

فریدریش نیچه

 (۱۸۴۴ ـ ۱۹۰۰)

 

·    نیچه اراده را نیروی محرکه واقعی در طبیعت و تاریخ می دانست.

 

۵

·    کوجف اراده را به مثابه عشق کلیت برای درک خویشتن خویش قلمداد می کرد.

 

۱۱

·    تئوری اراده توسط شوپنهاور و نیچه به بخشی از ایراسیونالیسم (خردستیزی) بورژوازی واپسین مبدل شد.

 

۱۲

·    نیچه از تئوری اراده پلی برای گذشتن به ایدئولوژی نژادی فاشیسم پدید آورد.

 

·    مراجعه کنید به خرد، ایراسیونالیسم (خردستیزی)، تئوری نژادی، درک ماتریالیستی تاریخ  

 

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر