۱۴۰۰ فروردین ۵, پنجشنبه

خود آموز خود اندیشی (۴۲۶)

خوداندیشی

شین میم شین

حکایت هجدهم

(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»،  ص ۴۵ ـ ۴۶)

بخش دوم

ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم!

 

۱

غم از گردش روزگاران مدار

که بی ما بگردد بسی روزگار

معنی تحت اللفظی:

زنخدان بی دندان و بی زبان می گفت:

بی خیال لذت و ذلت زندگی باش.

چون پس از مرگ ما هم زندگی ادامه خواهد یافت.

 

سعدی

در این بیت شعر،

 

سعدی در این بیت شعر، دوئالیسم بقا و فنا را به شکل دوئالیسم بقای روزگار و فنای انسان بسط و تعمیم می دهد و به

بهانه بقای روزگار

حکم بی خیالی و خوشباشی صادر می کند.

 

سعدی یادش رفته که همواره عکس این نظر را ابلاغ داشته است و از فنای جهان و بی وفائی آن سخن گفته است.

 

مشتزن

نه

 از دست روزگار کذائی،

که چند و چونش را خود سعدی و حافظ و سایه هم نمی دانند، بلکه از دست گرسنگی و برهنگی شکوه سر داده است.

    

گرسنگی و برهنگی هم نه به روزگار، بلکه به نظام اجتماعی ـ اقتصادی فئودالی مربوط می شود.

 

۲

همان لحظه، کاین خاطرش روی داد

غم از خاطرش رخت یکسو نهاد

 

که ای نفس بی رأی و تدبیر و هش

بکش بار تیمار و خود را مکش

 

معنی تحت اللفظی:

مشت زن با وقوف به تدام حیات پس از ممات بنی بشر

بی خیال گرسنگی و برهنگی و ذلت گشت

و

به

خودش گفت:

«ای خر

بار ذلت را بکش و دم مزن.»

 

سعدی در این بیت شعر، اندوه انسانی را پدیده روانی محض تلقی می کند که با پندی از دهن بی زبان جمجمه ای از بین می رود.

او نمی خواهد قبول کند که غم ریشه مادی (عینی ـ واقعی) دارد.

غم زحمتکشان انعکاس درد و رنج ملموس و مشخص آنها ست.

غم گرسنگان و برهنگان غم خیالی و ذهنی نیست، که بیاید و برود.

غم توده، غمی همیشه جوان است و برای علاج آن داروئی جز مبارزه طبقاتی وجود ندارد.

برای خاتمه دادن به گرسنگی و برهنگی و هر نوع نابرابری اجتماعی باید مناسبات اجتماعی ـ اقتصادی عوض شوند.

 

سعدی

 در بیت دوم شعر،

دیالک تیک (۱) و عقل

را

به

 شکل دیالک تیک نفس بی رأی و تدبیر و هوش و عقل بسط و تعمیم می دهد.

 

جواب

 

سعدی در این بیت شعر، دیالک تیک غریزه و عقل را به شکل دیالک تیک نفس بی رأی و تدبیر و هوش و عقل بسط و تعمیم می دهد و از قول عقل کذایی به سرکوب نفس می پردازد و آن را به تحمل و تسلیم و رضا فرامی خواند.

 

سعدی

 نه

به دیالک تیک غریزه و عقل واقف است

و

نه

 به تقدم غریزه بر عقل کذایی.

 

او دیواری خارائین میان آندو می کشد و یکی را بر علیه دیگری برمی انگیزد.

 

غریزه و عقل

در پیوند دیالک تیکی و ناگزیر و مفید با یکدیگر قرار دارند و چه بسا به یکدیگر بدل می شوند.

 

سعدی در این بیت شعر، قبل از همه، نه نفس را، بلکه توده مولد و زحمتکش را مورد خطاب و تحقیر و توهین قرار داده است.

 

نخست

وسایل تولید مردم

را

به تزویر و زور از دستشان می گیرند،

 سپس امکانات آموزشی و پرورشی را در انحصار طبقه خود قرار می دهند و توده مولد و زحمتکش را بیسواد و بیمار و عقب مانده از هر نظر نگه می دارند،

آنگاه آنها را حشرات الارض، بی همه چیز، «بی رأی و تدبیر و هوش» می نامند

و

خود را فاضل و عالم و جهاندیده و آفاق گردیده لقب می دهند.

 

در بیت شعر « بکش بار تیمار و خود را مکش!»

 تمام نخوت فئودالی سعدی خود نمائی می کند.

 

او برای توده مولد نه در این دنیا راه نجاتی تصور می کند و نه در آن دنیا:

 

(گلستان، ص ۱۸۷)

مکن، ز گردش گیتی شکایت ای درویش!

که تیره بختی، اگر هم بر این نسق مردی

 

معنی تحت اللفظی:

ای تهیدست

لب به انتقاد از وضع موجود باز مکن

تو

ذلیل هر دو جهانی.

 

سعدی جای دیگر

اعلام می دارد:

(غزلیات سعدی، ص ۲)

پادشاهی و گدائی بر ما یکسان است

که بر این در، همه را پشت عبادت خم از او ست

معنی تحت اللفظی: 

برای ما فرقی بین سلطنت و ذلت وجود ندارد

برای اینکه همه بنده سر به زیر خداییم.

 

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر