
پروفسور دکتر راینهولد میلر
برگردان
۴
برخورد فلسفه مارکسیستی به مسئله ارزش
۱
· فلسفه مارکسیستی برای توضیح مسئله ارزش، آن را در پیوند با روندهای تعیین کننده کردوکار زندگی عملی انسان ها و در پیوند با پراتیک اجتماعی مشخص آنها در چارچوب سیستم معینی از مناسبات اجتماعی و تاریخی در نظر می گیرد.
۲
· مهمترین مبنای فهم علمی ارزش، به مثابه یک پدیده توسعه اجتماعی را می توان در چیزهای زیر دید:
الف
· در توضیح ماتریالیستی ـ دیالک تیکی رابطه سوبژکت ـ اوبژکت
ب
· در تجزیه و تحلیل روابط عملی که انسان به مثابه سوبژکت فردی و دسته جمعی با طبیعت و جامعه ـ به مثابه اوبژکت های کردوکار حیات انسانی ـ برقرار می سازد.
۳
· هر پدیده مفروض واقعیت عینی ـ همیشه ـ تنها در رابطه با انسان ها ست که می تواند ارزش تلقی شود.
۴
· در خارج از رابطه اوبژکت با انسان (به مثابه سوبژکت)، بدون انسانها و بدون خصلت اجتماعی روابط آنها با طبیعت و شرایط حیات اجتماعی او در همبود با سایر انسان ها، ارزشی وجود ندارد.
۵
· کلیه کردوکارهای عملی انسان همواره به وسیله دو طرف رابطه او با محیط زیست طبیعی و اجتماعی مشخص می شوند:
الف
· در یک طرف این رابطه، خود انسان (به مثابه سوبژکت فردی و یا دسته جمعی با نیازمندی ها، منافع و آماج های عمل فردی و اجتماعی مشخص معین تاریخی اش) قرار دارد.
ب
· در طرف دیگر این رابطه، موضوع کردوکار عملی او، یعنی اوبژکت طبیعی و یا اجتماعی با شاخص ها، مختصات و یا تعین های کیفی معین دیگر در مقابل او قرار می گیرد که برای ارضای نیازمندی ها و منافع مادی و معنوی او و برای زندگی او اهمیت دارد.
۶
· هر کردوکار انسانی عبارت است از کردوکاری هدفمند و آماجگرا.
۷
· انسان با تعیین آگاهانه آماج ها، میان اوبژکت های مورد نظر و نیازمندی های اجتماعی و یا فردی خود، رابطه بر قرار می کند.
۸
· انسان در کردوکار تولیدی عملی و در انواع دیگر کردوکارهای اجتماعی خود، بر مبنای تجاربی که میلیون ها بار تکرار می شوند، پی می برد که کدامیک از خواص چیزها و پدیده های طبیعی و اجتماعی برای ارضای نیازمندی ها و منافع او اهمیت حیاتی دارند.
۹
· این روندی است که در طی آن، تصورات انسانها راجع به ارزش ها نیز شکل می گیرند.
۱۰
· آنچه برای شعور انسانی در فرم ارزش چیزها و پدیده های طبیعی، مناسبات اجتماعی و غیره مطرح می شود، ماهیتا یک طرف خاص رابطه اجتماعی سوبژکت ـ اوبژکت را تشکیل می دهد و فرم ایدئولوژیکی ئی از تعمیم معارف و تجارب مربوط به اهمیت پدیده های معین برای حیات اجتماعی و فردی او ست که از منشور منافع طبقاتی عبور کرده است.
۱۱
· در ارزش های حیاتی، فرهنگی، اخلاقی و غیره، رابطه متقابل میان اوبژکت های مورد نظر انسانی و یا اوبژکت های مورد نظر و عمل انسانی، با شاخص ها و خواص معین شان از سوئی و انسان با نیازمندی ها و منافع مشخص تاریخی اش از سوی دیگر خودنمائی می کندو
· انسانی که به معنی و اهمیت این چیزها و پدیده ها برای زندگی خود پی برده است.
۱۲
· بنابرین، ارزش یک رابطه فکری است که عناصر تشکیل دهنده عینی (اوبژکتیو) آن عبارتند از تعین های کیفی اوبژکت ها و عناصر تشکیل دهنده ذهنی (سوبژکتیو) آن، عبارتند از نیازمندی ها و منافع انسان ها.
۱۳
· بنابرین، ارزش، ماهیتا به مثابه یک پدیده اجتماعی و به ویژه به مثابه یک پدیده ایدئولوژیکی تلقی می شود و نه به مثابه خاصیت و صفت طبیعی برای چیزهای مادی و یا فراورده های فکری.
۱۴
· ارزش های فکری، فرهنگی، اخلاقی و استه تیکی نیز به مثابه چنین پدیده های ایدئولوژیکی، فراورده های تاریخی اند و لذا به لحاظ تاریخی تغییرپذیرند و لذا در جامعه طبقاتی بیانگر شرایط وجودی، حوایج و منافع اجتماعی طبقات مربوطه اند.
۱۵
· ارزش های به اصطلاح اجتماعی، فکری و غیره را می توان تا حدودی به مثابه فرم معینی در نظر گرفت که انسان ها در آن، معارف و تجارب گردآمده در پراتیک اجتماعی خوود را، به ویژه در مبارزه طبقاتی خود را به طور ایده ای می گنجانند و وارد شعور اجتماعی می سازند.
۱۶
· انسان ها از طریق تشکیل ارزش های اجتماعی، فکری ـ فرهنگی و غیره، پیوند های معین واقعیت اجتماعی را برملا و دسترس پذیر می سازند.
۱۷
· سوبژکت های ارزش ساز در روند تاریخی ـ قبل از همه ـ عبارتند از طبقات اصلی جامعه و سوبژکت ارزش ساز در جامعه سوسیالیستی عبارت است از جامعه به مثابه یک کل.
۱۸
· اگر در مرحله توسعه سوسیالیستی یک جامعه، در بخش اعظم جمعیت کشور، طرز تفکر و طرز رفتار کیفیتا نوینی رفته رفته تشکیل شود، که حاکی از احساس مسئولیت نسبت به کل جامعه سوسیالیستی و احراز درجه بالائی از دولت شناسی (شعور دولتی) و روحیه سوسیالیستی همبود است، این بدان معنی است که نظام سوسیالیستی ارزش ها و تصورات ارزشی نوینی به وجود آورده است.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر