حکایت هجدهم
(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۴۵ ـ ۴۶)
بخش دوم
۱
ز جور شکم، گل کشیدی به پشت
که روزی محال است خوردن به مشت
معنی تحت اللفظی:
مشت زن تحت فشار شکم گل بر پشت حمل می کرد.
برای اینکه تهیه نان با توسل به مشت زنی محال است.
منظور سعدی از جور شکم
ضرورت تهیه نان و نمردن از گرسنگی است.
ولی ادعای سعدی مبنی بر اینکه با مشت زنی نمی توان نان درآورد،
درست نیست.
سعدی
در این بیت شعر،
تئوری روزی خود را جمع کرده و در خورجین خاک آلودش پنهان کرده است
و
بسان پیروان ماتریالیسم تاریخی
دلیل گل کشیدن مشت زن را حوایج مادی حیاتی (جور شکم) می نامد و با صراحت مارک سواره ای اعلام می کند که روزی به مشت خوردن محال است
و
باید تولید شود.
۲
مدام از پریشانی روزگار
دلش پر زحسرت، تنش سوگوار
معنی تحت اللفظی:
تحت فشار کار کمرشکن
دلش پرحسرت بود و تنش مصیبت زده
سعدی
در این بیت شعر،
مفهوم ایراسیونالیستی دیگری به نام «روزگار» را به خدمت می گیرد و بیکاری مشت زن و اجبارش به کار گل را به گردن آن می اندازد.
از جزم «مشیت الهی» دیگر خبری نیست.
سعدی
ضمنا برای توصیف حال و روز مشت زن،
از
ترکیب دیالک تیک تن و دل با دیالک تیک سوگوار و حسرتمند،
دیالک تیک تن سوگوار و دل حسرتمند
را
می سازد که به معنی توسعه و تعمیم دیالک تیک ماده و روح است.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر