حکایت هفدهم
(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۴۰)
بخش دوم
۱
عروسی بود نوبت ماتمت
گرت نیکروزی بود خاتمت.
معنی تحت اللفظی:
اگر عاقبت به خیر باشی،
ماتمت به عروسی
مبدل می شود.
سعدی در این بیت آخر این شعر
از
سویی
دیالک تیک شادی و غم
را
به
شکل دیالک تیک عروسی و ماتم
بسط و تعمیم مید هد،
از
سوی دیگر
دیالک تیک آغاز و انجام
را
به شکل دیالک تیک اکنون و خاتم.
سعدی
ضمنا
دیالک تیک فرد و جامعه
را
به شکل دیالک تیک شهید و (۱) مسخ و مثله و مخدوش می کند.
جواب
سعدی
در این بیت شعر،
دیالک تیک فرد و جامعه
را
به شکل دیالک تیک شهید و (شاهد) مسخ و مثله و مخدوش می کند.
سعدی
وعده واهی بهشت را در گوش شهید زمزمه می کند
و
سعادت او
را
در مرگ رقم می زند و از نیکروزی واپسین سخن می گوید.
حافظ
حدود یک صد سال بعد،
همین کار را با منصور حلاج خواهد کرد:
چو منصور، از مراد آنان، که «بر» دارند، بر « دار» اند
بدین درگاه، حافظ را چو می خوانند، می رانند.
معنی تحت اللفظی:
هر کس به مرادش برسد، مثل منصور اعدام می شود.
راندن از درگاه به معنی خواندن به درگاه
می شود.
در دمادم طلوع قرن بیست و یکم همین تئوری سعدی دروازه توحش خونینی را به روی بشریت باز می کند و تحصیلکرده ترین فرزندان شرق از اندام خود بمب می سازند و برای دفاع از نظام نیمه فئودالی ـ نیمه سرمایه داری اسلامی وارد میدان جنگ زرگری میان سه گانه یگانه می شوند.
قطار کارگران آواره امریکای لاتین در مادرید منفجر می شود، رستوران و کلوپ رقص جوانان استرالیائی در مالی،
دسته عزاداران عاشورا در نجف و کربلا.
فوندامنتالیست های اسلامی
(قهرمانان نیهلیست مذهبی)
تنها و تنها یک سودا بر سر دارند:
سعادت واهی فردی خویشتن خویش.
زهر تریاک سعدی در ضمیر نیکمرد نفوذ کرده
و مغز اندیشنده او را از کار انداخته است.
از این رو ست که او بی اختیار یاوه های سعدی را تکرار می کند.
مرد دلاوری که برای ابلاغ حقیقت مقدس، برای افشای ماهیت نظام اجتماعی مبتنی بر ستم و استثمار
پیشاپیش
از روی بود فانی خویش گذشته بود،
مردی که نه خود، بلکه جامعه برایش عمده و ارزشمند بود،
اکنون به عاقبت به خیری شخص خویش و اجر اخروی می اندیشد.
او دیری است که مرده است.
او را نه پادشاه، بلکه ایدئولوگ نظام فئودالی ـ استبدادی،
یعنی شخص شخیص سعدی
مسموم کرده و کشته است،
تا نظام اجتماعی مورد علاقه خود را نجات دهد.
پایان
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر