حکایت هجدهم
(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۴۵ ـ ۴۶)
بخش دوم
۱
دهان، بی زبان، پند می داد و راز
که ای خواجه، با بی نوائی بساز!
نه این است حال دهن زیر گل
شکر خورده انگار با خون دل
حافظ
همین تئوری
را
از
سعدی
تمام و کمال، با سند و قباله و مخلفات
به میراث برده
و توسعه و تکامل داده است:
تسلیم طلبی به جای مبارزه.
رضایت به جای مقاومت.
سکوت به جای انتقاد و اعتراض و انقلاب.
رضا به داده، بده وز جبین گره بگشا
که بر من و تو در اختیار نگشاده است.
معنی تحت اللفظی:
به
رزق مقرره راضی باش و دم مزن
برای اینکه ما مختار نیستیم.
حافظ
در این بیت،
با اتکا بر جزم «مشیت الهی»، دیالک تیک جبر و (۱)
را
متلاشی می سازد.
جواب
حافظ در این بیت، با اتکا بر جزم «مشیت الهی»، دیالک تیک جبر و اختیار را متلاشی می سازد، اختیار را نفی می کند و فرمان رضا به «داده» (مشیت الهی) را صادر می کند.
این به معنی لغو سوبژکتیویته (آدمیت، فاعلیت) انسان است.
۲
گر رنج پیشت آید و گر راحت، ای حکیم
نسبت مکن به غیر، که اینها خدا کند.
معنی تحت اللفظی:
مسئول آسایش و عذاب تو
خدا
ست.
حافظ در این بیت، با اتکا بر جزم «مشیت الهی»، خدا را مسئول رنج و راحت انسانها می داند و دست رد بر سینه انتقاد اجتماعی می زند.
۳
هاتف آن روز به من مژده این دولت داد
که بدان جور و جفا صبر و ثباتم دادند.
معنی تحت اللفظی:
سعادت من در صبر و ثبات در مقابل جور و ستم است.
حافظ در این بیت، حتی صبر بر جور و جفا و ثبات را امری خدادادی و ازلی تلقی می کند و بدین طریق نه تنها ستمکشی را توجیه می کند، بلکه علاوه بر آن ستمگر را تبرئه می کند.
۴
چو قسمت ازلی بی حضور ما کردند
گر اندکی نه به وفق رضا ست، خرده مگیر
معنی تحت اللفظی:
مشیت الهی در روز الست
بی اعتنا به ما صورت گرفته است.
پس از ناملایمات زندگی دلخور نباش.
حافظ در این بیت، همه چیز را مقدر می داند و از خرده گیری و انتقاد اجتماعی نهی می کند.
۵
دلا، منال ز بیداد و جور یار، که یار
تو را نصیب همین کرد و این از آن، داد است.
معنی تحت اللفظی:
از بیداد یار (طبقات حاکمه) شکوه نکن.
بیداد یار مثل داد است.
حافظ در این بیت، بیداد و جور یار را به دلیل اینکه مجری آن خود یار است، وارونه می کند و «داد» می نامد.
۶
بیا که هاتف میخانه دوش با من گفت
که در مقام رضا باش و از قضا مگریز.
معنی تحت اللفظی:
هاتف میخانه به من گفت:
به حکم قضا راضی باش.
حافظ در این بیت، بیداد اجتماعی را به گردن قضا می اندازد و به موعظه تسلیم و تحمل و رضا می پردازد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر