جینا روک پاکو
(۱۹۳۱)
برگردان
میم حجری
مینی موش نامرئی می شود.
· گربه ها در هوای گرگ و میش بهتر می بینند.
· «میاو!»، مینی موش می گوید.
· معنی اش این است که «در را باز کن و بگذار من بروم!»
· «من بالاخره می خواهم بدانم که مینی موش شب ها کجا می رود و چه می کند!»، پطر می گوید و قائمکی به دنبال او به راه می افتد.
· مینی موش گل های سرخ را بو می کند، به بوته های یاس تن می مالد و به سبزیجات نگاهی می اندازد.
· بعد!
· «اینکه غیرممکن است!»، پطر می گوید.
· «مینی موش ناگهان ناپدید شده است!
· انگار غروب او را غورت داده است!»
· «چه توضیحی برای این امر وجود دارد؟»، پطر از پدرش می پرسد.
· پدر پوزخند می زند.
· «گربه ها جانوران اسرارآمیزی اند.»، پدر می گوید.
· «او حالا کجا ست؟»، پطر می خواهد بداند.
· «کس چه می داند!»، پدر می گوید.
· «شاید در یک گوشه خلوت و یا شاید در غنچه گلی!»
· پطر می خندد.
· «شاید در جائی، در ستاره ای نشسته!
· مگر نه؟
· در ستاره ای بسیار کوچولو!»
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر