جینا روک پاکو
(۱۹۳۱)
برگردان
میم حجری
مینی موش موش های برفی را شکار می کند.
· زمستان از راه فرا رسیده است.
· شباهنگام برف می بارد.
· مینی موش وقتی که صبح قصد رفتن به باغچه دارد، حیرتش می گیرد.
· چنین چیزی را او هرگز ندیده است.
· همه چیز سپید است.
· نخست به بو کردن برف می پردازد.
· برف اما بوئی ندارد.
· بعد با احتیاط تمام یکی از پاهای جلویش را روی برف می گذارد.
· هو!
· خنده دار است!
· برف را فوری از پایش دور می کند و به پایش لیس می زند.
· اما بالاخره کنجکاوی اش غالب می آید.
· خیلی خیلی محتاطانه به راه می افتد.
· پطر به دنبالش می رود.
· «زیبا ست، برف!
· مگرنه؟»، پطر می گوید.
· پس از چندی مینی موش از برف خوشش می آید!
· شجاعانه به جست و خیز می پردازد.
· پطر برفگلوله می اندازد.
· مینی موش برای شکار برفگلوله بالا می پرد.
· انگار که برفگلوله موش سپیدی است.
· «و حالا!»، پطر می گوید.
· «ما یک آدم برفی درست می کنیم!»
· مینی موش اما ترجیح می دهد که بقیه ماجرا را از پشت شیشه پنجره ببیند.
· برای اینکه برف بالاخره سرد است و گربه ها کفش نمی پوشند.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر