۱۳۹۹ بهمن ۱۴, سه‌شنبه

کشور چهار رنگ (۲)

default alt. text  

جینا روک پاکو

 

برگردان

میم حجری

 

به یاد «سراینده گلگشت جوانان» 

محمد زهری

 

·    روزی از روزها در محوطه سبز پسر بچه ای به دنیا آمد، که اسمش را عربز گذاشتند.

 

·    عربز یک ساله هم که شد، همچنان رنگین بود.

 

·    اهالی محوطه سبز از این بابت دچار دلهره و نگرانی شدند.

 

·    اما او هم ـ بالاخره ـ بزرگتر شد، سبز سبز شد و یکرنگ شد.

 

·    بچه ها در کشور چهار رنگ، به مدرسه نمی روند، دلیلی هم برای رفتن به مدرسه ندارند.

 

·    آنها فقط چیزهای «بسیار بسیار مهم» را، یعنی تفاوت ها را و نابرابری ها را یاد می گیرند:

·    در محوطه سبز، بچه ها یاد می گیرند، که سبز بودن خوب است.

·    در محوطه سرخ، بچه ها یاد می گیرند، که سرخ بودن خوب است.

·    در محوطه زرد، بچه ها یاد می گیرند، که زرد بودن خوب است.

·    در محوطه آبی، بچه ها یاد می گیرند، که آبی بودن خوب است.

 

·    در محوطه سرخ، شب و روز آگهی الکتریکی با شعار زیر چشمک می زند:

·    «سبز و زرد و آبی رنگ های دروغین اند.»

 

·    در زیر این شعار خوانده می شود:

·    «تنها رنگ حقیقی، رنگ سرخ است و بس

 

·    بعد سرود توت فرنگی نواخته می شود.

·    سرود توت فرنگی سرود ملی اهالی محوطه سرخ است.

 

·    در محوطه آبی، همه جا روی پلاکات ها نوشته اند:

·    «رنگ آبی برترین رنگ ها ست.

·    برترین رنگ ها رنگ آبی است

 

·    و وقتی بچه ها با چشم های آبی شان به پلاکات ها می نگرند، جنبشی در پاهای آبی شان پیدا می شود و آنها را به رقص تانگو برمی انگیزد.

 

·    در محوطه زرد، بلندگوها داد می زنند:

·    «سرخ و سبز و آبی ابلهانه اند.

·    زرد است که جاوید است

·    آنگاه بچه ها کلاه های زردشان را برمی دارند و آواز جاز لیموئی می خوانند.

 

·    در محوطه سبز، در وسط پارک، آدمک ماشینی سخنگوئی هست که مرتب داد می زند:

·    «سبز باید شد!

·    از زرد و سرخ و آبی دور باید شد

 

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر