پروفسور دکتر
ولفگانگ ایشهورن
اریش هان
مانفرد پوشمن
روبرت شولتس
هورست تاوبرت
و
(۱۹۶۹)
برگردان
شین میم شین
۱
· رفتار مفهومی است که در علوم مختلف زیر اغلب، اما به معانی متفاوت برای مشخص کردن مجموعه ابراز وجود ارگانیسم ها (اندام ها) و سیستم ها مورد استفاده قرار می گیرد:
الف
· در سیستمتئوری
ب
· درسیبرنتیک
پ
· در روان شناسی
ت
· در جامعه شناسی و غیره
۲
· در سیبرنتیک و روان شناسی به تعاریف روشن، ولی نه یکپارچه از رفتار به شرح زیر برمی خوریم:
الف
گئورگ کلاوس
· رفتار در سیبرنتیک به مثابه مجموعه ای از حالات سیستم خود تنظیمگر است که تحت تأثیر عوامل خارجی یکی از پس از دیگری پدید می آیند.
ب
گراومن
· رفتار در روان شناسی به مثابه مناسبتی که در آن شخصی در شرایط معینی نسبت به چیزی از خود نشان می دهد:
الف
اینتنسیونالیته
(التفات، نیت، قصد)
· واکنش نسبت به چیزی مادی و یا روحی و فکری
ب
پرسپکتیویته
(دورنما)
پ
سلکتیویته
(گزینش، انتخاب)
۳
· مقوله رفتار برای جامعه شناسی از آن رو بالاخص حاوی معنا و اهمیت بزرگی است که رفتار اجتماعی و یا شیوه رفتار افراد و گروه ها بخش ماهوی پدیده ها و روندهای اجتماعی را تشکیل می دهند که به مثابه موضوع و یا اوبژکت بررسی در خدمت بررسی های امپیریکی (تجربی) قرار دارند.
۴
· مسئله مقام و فونکسیون مقوله رفتار در سیستم تئوریکی جامعه شناسی از اینجا استخراج می شود.
۵
· رواج نیرومند مفهوم رفتار در جامعه شناسی معاصر بورژوایی، گشتاوری (ممانی) از گرایشی است که کم و بیش مستقیم مبنای امپیریستی و پسیکولوژیکی (تجربه گرایی و روانشناسی) دارد.
۶
· مهمترین جریان از این نقطه نظر از مفهوم بیهیوریستی (رفتارگاریی) رفتار شروع به کار می کند.
۷
· روان شناسی بیهویوریستی خود را به آنالیز (تجریه و تحلیل) شیوه های رفتاری محدود می سازد که برای شاهدان برونی قابل مشاهده اند.
۸
· روان شناسی بیهویوریستی مفاهیم تحریکات و واکنش ها را و قوانین وابستگی میان تحریکات و واکنش ها را به عنوان مفاهیم اساسی خود برمی گزیند.
۹
· روان شناسی بیهویوریستی رفتار ارگانیسم (اندام) را به مثابه فونکسیون هم تحریکات لحظه ای ارگانیسم و هم تحریکات مؤثر افتاده ماقبل تاریخی بر ارگانیسم مؤثر می داند. (یادگیری)
· هوف اشتتر
۱۰
· جورج کاسپار هومنس مهم ترین و متنفذترین نماینده ترکیبی از شیوه های رفتاری بیهیویوریستی و سوسیولوژیکی (جامعه شناسی) بورژوایی، بر این مبنا رفتار اجتماعی را به مثابه مبادله اکتیویته (فعالیت آگاهانه) میان دو نفر در تحلیل نهایی تفسیر می کند که برای فرد مربوطه کم و بیش سودمند و یا پرهزینه است.
۱۱
· میزان و نوع رفتار به نظر هومنس وابسته به میزان و نوع پاداش (سود) و جریمه ای (زیانی) است که به همراه دارد.
۱۲
· تئوری جورج کاسپار هومنس عمدتا از فرمولبندی تعدادی از وابستگی های فونکسیونال (کارکردی) عام از انواع زیر تشکیل می یابد:
· اگر شرایط تحریکی معینی در گذشته سبب کسب پاداش (سود) بابت رفتار معینی بوده باشد، احتمال تکرار همان رفتار می رود و رفتار فعلی به همان اندازه بیشتر به رفتار قبلی در گذشته شباهت پیدا می کند و یا هر چه بیشتر او بابت شیوه های رفتار شخص دیگر داداش (سود) کسب کرده باشد، همان رفتار را برمی انگیزد و الی آخر.
۱۳
· جورج کاسپار هومنس چنین احکامی را برای توضیح و پیشگویی نتایج پژوهشی و برای توصیف اینتراکسیون های واقعی مورد استفاده قرار می دهد.
۱۴
· ما اینجا با نتایج و مواردی سر و کار پیدا می کنیم که در گروه های نسبتا کوچک مطرح می شوند.
۱۵
· استندنباخ نیز مدل مشابهی توسعه می دهد.
· البته با استفاده از افکار اساسی پارسونس راجع به سمتگیری فرد عمل کننده نسبت به بخش های سیستم های اجتماعی.
· مراجعه کنید به عمل
عمل
جامعه شناسی
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3644
پایان
عمل
فلسفی
https://hadgarie.blogspot.com/2019/07/blog-post_759.html
پایان
۱۶
· بر طبق تئوری حضرات، روندهای یادگیری نقش بزرگتری بازی می کنند.
۱۷
· روندهای یادگیری اینتراکسیون های قبلی را و دانش تجربی حاصل از آنها را به شیوه های رفتاری فعلی وساطت می کنند.
۱۸
· تئوری یادگیری و تئوری رفتار در یکدیگر جاری می شوند.
· از این رو، رفتار به مثابه محصول (فراورده) یادگیری و انجام یادگیری تلقی می شود و یادگیری نیز فقط در رفتار عرض اندام می کند.
۱۹
· مالوسکی با توسل به تئوری هومنس و سنت روان شناسی بیهیویوریستی (رفتارگرایی) می کوشد تا از مفهوم رفتار، پایه عام واحدی برای همپیوندی (اینتگراسیون) کلیه علم اجتماعی استخراج کند.
۲۰
· از مفهوم رفتار بهره های درخور گرفته می شود.
· برای اینکه به مدد آن می توان از وابستگی های عام، آنسان که هومنس فرمولبندی کرده، انبوهی از احکام، توضیحات و یا پیشگویی های خاص سرهم بندی کرد و به استقرای نظراتی راجع به شرایط مشخص مربوطه نایل آمد.
۲۱
· مالوسکی، علوم نظری مربوط به رفتار انسانی را به مثابه سیستمی از احکام تلقی می کند:
· «آن سان که احکام عام انگشت شماری را و معمولا تعدادی از نظرات دیگر راجع به شرایط موجود را می توان از احکام عام استقراء کرد.»
· (استقراء به عنوان مثال:
· اگر باران ببارد، خیابان خیس می شود.
· خیابان خیس است.
· پس باران باریده است.
· اما اینکه خیابان به دلایل دیگری هم می تواند خیس باشد، برای استقراء مهم نیست.
· مترجم)
۲۲
· ه. آلبرت هم برنامه همپیوندی (اینتگراسیون) علوم اجتماعی مبتنی بر مفهوم رفتار مشابهی را نمایندگی می کند.
۲۳
· نقطه نظر مخالف با برنامه بیهیویوریستی (رفتارگرایی) ئی نیز که تجزیه و تحلیل رفتار فردی را به مسئله مرکزی جامعه شناسی تبدیل می کند، توسط و. ای. توماس نمایندگی می شود.
۲۴
· رفتار هر فرد به مثابه شخصیت اجتماعی را نمی توان به طور علمی، ناشی از حرکات به طور حسی قابل ادراک دانست و به کمک دانش تجربی روانشناسی مشاهده ای توضیح داد.
۲۵
· رفتار، به انضمام رفتار کلامی باید در پرتو نیات، آرزوها، عواطف، مواضع، در پرتو معانی ئی که اوبژکت های مختلف در ضمیر هر فرد دارند، دیده شود.
۲۶
· معانی اند که تعیین کننده رفتار هر فردند.
۲۷
· هر رفتار هر فرد و یا هر گروه را فقط می توان در شرایطی درک کرد که رفتار در آن صورت می گیرد.
۲۸
· از این رو، جامعه شناسی استنتاجی عمل می کند.
۲۹
· اسناد رفتاری، بررسی های منفرد، گزارشات پسیکوآنالیتیکی (روانتحلیلی) و گزارشات زندگی عرضه کننده شیوه های رفتاری اند.
۳۰
· به قول توماس، «می توان گفت که گزارش زندگی شخصی حتی الامکان کامل، مواد سوسیولوژیکی کاملی است.
· اگر علوم اجتماعی مجبور به استفاده از مواد دیگر باشند، این عیب متد سوسیولوژیکی معاصر است و نه حسن آن.»
۳۱
· به طرح های تاکنونی باید ایرادات اساسی زیر گرفته شود:
الف
۱
· اولا تقلیل جامعه شناسی به علم رفتار به معنی تقلیل جامعه شناسی به روان شناسی است.
۲
· این نظر را هم خود توماس با اعلام اینکه احکام عام جامعه شناسی ماهیتا جملات پسیکولوژیکی اند، نمایندگی کرده است و هم مالوسکی نمایندگی کرده است که رفتارتئوری را به مثابه شالوده پسیکولوژیکی کلیه علوم مربوط به رفتار بشری قلمداد می کند.
ب
۱
· ثانیا با تبعیت از این برنامه، جامعه شناسی به آموزه مکانیسم ها و روابط غیر تاریخی، فرمال و توخالی مبدل می شود، که برای توضیح روندهای اجتماعی مشخص نامناسب است.
· چه رسد به توضیح قوانین توسعه حیات جامعتی.
۲
· از این رو، مالوسکی به طرح مسائل زیر بسنده می کند:
الف
· «کدام شیوه های رفتاری در شرایط معین بالاخص صورت می گیرند؟
ب
· چرا تحت همان شرایط شیوه های رفتاری معینی بیشتر از شیوه های رفتاری دیگر صورت می گیرند؟
پ
· چرا همان شیوه های رفتاری تحت شرایط معینی بیشتر نمودار می گردند؟»
۳۲
· وارونه این برنامه، سمتگیری جامعه شناسی به سوی توصیف عمل (اکت) رفتاری و شرایط یکباره و غیرقابل تکرار فردی منطبق با آن در طرح توماس است.
۳۳
· به ویژه هابرمس این طرح را برجسته می کند و اعلام می دارد که رفتار بشری همیشه با درک پیوندهای جامعتی افراد عمل کننده وساطت می شود که رفتار به طرز اجتماعی دترمینه (تعیین) می شود و محتاج توضیح سوسیولوژیکی است و تقلیل عمل عمدی بر رفتار تحریک گشته امکان ناپذیر است.
۳۴
· از این رو، تقلیل رفتارتئوریکی، ذاتی تضاد درونی است که تفسیر همه جانبه و بنیادی رفتار را باید به مثابه راهی برای ارضای نیازها تحت تابعیت پیوند عمدی (خودخواسته) قرار داد که بنا بر فرضیه متدیکی (اسلوبی) خویش (محدود به مشاهده رفتار خارجی) غیر قابل تجزیه و تحلیل است.
· (هابرمس)
۳۵
نقطه نظر جامعه ـ تئوری مارکسیستی ـ لنینیستی ـ ماتریالیستی ـ دیالک تیکی راجع به رفتار
· آلترناتیو سوسیولوژیکی تعیین کننده برای رفتارتئوری بورژوایی را نقطه نظر جامعه ـ تئوری مارکسیستی ـ لنینیستی ـ ماتریالیستی ـ دیالک تیکی عرضه می دارد.
۳۶
· جامعه ـ تئوری مارکسیستی ـ لنینیستی ـ ماتریالیستی ـ دیالک تیکی در وهله اول از کیفیت رفتار اجتماعی انسان به مثابه موجودی اجتماعی به راه می افتد.
۳۷
· مارکس خودویژگی رفتار انسانی را در مغایرت با رفتار حیوانی در این می بیند که انسان «نسبت به خود به مثابه موجودی یونیورسال (عام) رفتار می کند.
· به همین دلیل به مثابه موجودی آزاد رفتار می کند.»
· انسان «به نوع خود به مثابه ماهیت خاص خود و یا به خود به مثابه موجود نوعی رفتار می کند.»
· (مارکس و انگلس، «جلد مکمل» بخش اول، ص ۵۱۵، ۵۱۶، ۵۱۷)
۳۸
· انسان در روند کار، عملا جهان شیئی ئی را ایجاد می کند.
· واقعیت اجتماعی را ایجاد می کند و در آن، حیات نوعی خود را شیئیت می بخشد و «به همین دلیل، خود به نظاره جهان خودساخته می پردازد.»
· (مارکس و انگلس، «جلد مکمل» بخش اول، ص ۵۱۷)
۳۹
· انسان به بازتولید طبیعت می پردازد.
· در حالیکه حیوان فقط به بازتولید خود (تولید مثل) می پردازد.
۴۰
· روند تولید جامعتی از این رو، شالوده و محتوای شعور جامعتی است.
· روند تولید جامعتی شالوده و محتوای رفتار آگاهانه بشری است.
· «در روند تولید جامعتی است که مناسبتی وجود دارد.
· برای اینکه آن برای من وجود دارد.
· حیوان اما نسبت به هیچ چیز مناسبتی ندارد.
· حیوان اصلا نسبت به چیزی مناسبتی ندارد.
· مناسبت حیوان نسبت به دیگران برای حیوان به مثابه مناسبت وجود ندارد.»
· (مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد ۳، ص ۳۰)
۴۱
· در جامعه ـ تئوری مارکسیستی ـ لنینیستی ـ ماتریالیستی ـ دیالک تیکی بر خلاف فرضیه های بیهیویوریستی (رفتارگرایی)، رفتار بالضروره، به مثابه بیانگر رابطه سوبژکت ـ اوبژکت اجتماعی درک می شود.
۴۲
· رفتار نتیجه واکنش ساده بر تحریکات دریافتی نیست و فقط با حلاجی تجارب قبلی شخصی فرد بنا بر مدل مبتنی بر «پاداش» و یا «هزینه» بیشتر و کمتر قابل توضیح نیست.
۴۳
· رفتار ماهیتا ناشی از حلاجی خودآگاهانه چالش (مواجهه) میان شخصیت مربوطه و واقعیت اجتماعی به مثابه کل است که هر فرد به طور بیواسطه با روابط اینتراکسیونی بشری مواجه می شود.
· اما به هیچوجه نباید در آن خلاصه شود.
۴۴
· تجارب حاصله از اینتراکسیون بیواسطه برای خود نیستند.
· بلکه نشاندهنده برشی از واقعیت اجتماعی در مجموعند، که فرد مربوطه به عنوان مثال می تواند نسبت به تجارب اینتراکسیون های بیواسطه موضع انتقادی داشته باشد.
۴۵
· تجارب حاصله از اینتراکسیون بیواسطه با از آن خود کردن خودآگاهانه ماهیت نوعی شخصیت و نهایتا بسته به تاریخ زندگی فردی او مورد حلاجی قرار می گیرند و قطع می شوند.
۴۶
· نتیجه حاصله این است که تئوری سوسیولوژیکی (جامعه شناسی) نباید رفتار را به مثابه اندازه مستقلی در نظر گیرد که روابطش با واحدهای رفتاری دیگر قابل درکند.
· بلکه اساسا باید چارچوب روابط اینتراکسیونی بیواسطه را به مثابه شالوده دترمیناسیون (تعین) و شالوده توضیحی رفتار در هم بشکند و دلایل و قانونمندی های تعیین کننده باواسطه و بیواسطه توسعه رفتار را در کانون تجزیه و تحلیل قرار دهد.
۴۷
· مشخصه ماهوی و مهم دیگر تجزیه ـ تحلیل سوسیولوژیکی ـ مارکسیستی رفتار، نسبت دادن رفتار به تضاد دیالک تیکی اش، به مناسبات اجتماعی است.
· مراجعه کنید به مناسبات
ادامه دارد.
۴۸
· خدمت سدشکن مارکس در تدوین ماتریالیسم تاریخی را می توان در آن دید که او توانسته مناسبات جامعتی را به ویژه در فرم شیئیت یافته و بیگانگی زدایی شده اش به مثابه عوامل زیر رمزگشایی کند:
الف
· به مثابه شالوده تولید رفتار بشری.
ب
· به مثابه پیوند شخص با جامعه
پ
· به مثابه فرم ضرور (جبری) کردوکار مشخص شخص
ت
· به مثابه کیفیت کردوکار مشخص شخص
۴۹
· «مناسبات افراد نمی توانند تحت کلیه شرایط، چیزی جز رفتار متقابل آنها باشند.»
· (مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد ۳، ص ۴۲۳)
۵۰
· مارکس در اثر خود تحت عنوان «سرمایه»، مفصلا توضیح داده و به طور علمی اثبات کرده که افراد در تولید جامعتی، یعنی در «طرز رفتار متقابل شان»، نه تنها به تولید و بازتولید ارزش های مصرفی محسوس ـ شیئی (ملموس)، بلکه به ویژه به تولید و بازتولید مناسبات جامعتی بنیادی نایل می آیند.
· (مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد ۳، ص ۳۵)
۵۱
· اثبات و افشای کلیه مقولات اقتصادی اساسی شیوه تولید کاپیتالیستی به مثابه مناسبات جامعتی و لذا به مثابه فرم استقلال یابی رفتار بشری بسان خط سرخی از میان مجموعه آثار اقتصادی مارکس می گذرد.
۵۲
· مارکس درست به همین طریق قادر به کشف خصلت تاریخی گشته و موقتی و گذرای فرم کاپیتالیستی تولید و جامعه نایل می آید.
۵۳
· اگر این مناسبات چیزی جز فرم های استحکام یافته رفتار بشری نیستند، پس تحت تأثیر و تحت قدرت بشر قرار دارند.
۵۴
· در عین حال، ماتریالیسم تاریخی بدین طریق به حل مسئله مربوط به دینامیسم فرد و جامعه قادر می گردد.
· مسئله ای که برای جامعه شناسی قدیم و جدید و حتی حی و حاضر بورژوایی لاینحل است:
· در پراتیک جامعتی تغییر شرایط و اوضاع با تغییر انسان، با تغییر مناسبات و با تغییر رفتار مطابقت دارد.
۵۵
· مناسبات با رفتار یکسان نیستند.
۵۶
· مناسبات می توانند در مقابل رفتار خود را اوبژکتیویزه کنند (عینیت بخشند)، استقلال کسب کنند و چه بسا حتی در تضاد با رفتار قرار گیرند.
۵۷
· مناسبات می توانند در مقابل رفتار خود را شیئیت بخشند و با آن، بیگانه گردند.
۵۸
· مناسبات می توانند به مثابه دولت، مذهب، حقوق، قضاوت و غیره در مقابل رفتار شخصی فرد به مثابه قدرتی مستقل قد علم کنند.
· (مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد ۳، ص ۲۲۷)
۵۹
· رفتار فردی به ضد مناسبات مبدل می شود.
· به «رفتار شیئی صرف» مبدل می شود.
· (مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد ۳، ص ۴۲۳)
۶۰
· باید وسواس مندانه میان استقلال یابی به لحاظ تاریخی گذرای مناسبات نسبت به افراد، به مثابه پیامد تضادهای طبقاتی آنتاگونیستی (آشتی ناپذیر) و فرم های حاکمیت و اوبژکتیویزاسیون (عینی گشتن) عام رفتار در مناسبات جامعتی به مثابه پیامد ضرور (جبری) مؤثریت جامعتی انسان ها تفاوت قایل شد.
۶۱
· مارکس می نویسد:
· نفی اولی، یعنی جایگزینی حاکمیت مناسبات بر افراد با حاکمیت افراد بر مناسبات با «وظیفه سازماندهی کمونیستی جامعه یکی است.»
· (مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد ۳، ص ۴۲۴)
۶۲
· درک رفتار به مثابه ضد دیالک تیکی مناسبات جامعتی، به مثابه سوبژکتیویته مناسبات، در وهله اول دال بر آن است که شیوه رفتار افراد و گروه های اجتماعی معین که به طور امپیریکی قابل توجه است، باید همیشه به کل مناسبات مشخص موجود نسبت داده شود.
· یعنی باید در فاکتور نهایی دترمیناسیون (تعین) و تولید رفتار دیده شود.
۶۳
· این ثانیا در لحظه ای که در آن (لحظه)، از آن خود کردن مناسبات جامعتی توسط افراد در دستور روز قرار می گیرد، یعنی در روند ساختمان (بنای) جامعه سوسیالیستی، اهمیت متدئولوژیکی خاصی کسب می کند.
۶۴
· وظیفه مقدم پژوهش سوسیولوژیکی تحت این شرایط نه فقط نقطه گرهی این از آن خودسازی مناسبات جامعتی توسط افراد و نه فقط توجه آن (پژوهش سوسیولوژیکی) بدان، و از آنجمله به رفتار زحمتکشان سوسیالیستی به مثابه مالکین وسایل تولید ، به مثابه شهروندان دولتی، به مثابه میهن پرستان و اینترناسیونالیست ها پژوهش سوسیولوژیکی، بلکه به تجزیه و تحلیل دقتمندانه و جزء به جزء (مفصل) بغرنجی شرایط اجتماعی و فردی و شرایط عینی و ذهنی سوق داده می شود.
· شرایطی که تحت آنها، این روند در سطوح و عرصه های مختلف حیات جامعتی صورت می گیرد.
۶۵
· در عین حال اینجا تضاد تار و پودی، جهان بینانه، تئوریکی و متدئولوژیکی میان جامعه شناسی مارکسیستی و بورژوایی به مثابه بازتاب تضاد میان جامعه سوسیالیستی و جامعه کاپیتالیستی نمودار می گردد.
۶۶
· جامعه بورژوایی، جامعه ای کنسرواتیو (محافظه کار) است و مسئله اساسی اش کنسرویزاسیون (ماندگارسازی) مناسبات موجود و حفظ آنها ست.
۶۷
· جامعه شناسی بورژوایی، از این رو، مناسبات را به مثابه رفتار تلقی نمی کند.
۶۸
· جامعه شناسی بورژوایی، رفتار را به معنی همرنگ سازی (مطابقت بخشی) خود تفسیر می کند.
۶۹
· جامعه شناسی بورژوایی، دترمیناسیون (تعین) رفتار را در روابط اینتراکسیونی بیواسطه خلاصه می کند و بدین طریق، در مقابل کلیت مناسبات جامعتی مستور می دارد و بدین طریق با تمرکز تجزیه و تحلیل بر تقبل و توزیع و غیره، در صدد هدایت رفتار در تولید وسیاست برمی آید.
۷۰
· جامعه سوسیالیستی تحول بخشی به کلیه مناسبات موجود است.
۷۱
· جامعه شناسی مارکسیستی ـ لنینیستی از این رو به نگرش تئوریکی در وحدت دیالک تیکی مناسبات و رفتار نایل می آید و تجزیه و تحلیل را بر عرصه های رفتار فردی و اجتماعی متمرکز می سازد.
· عرصه هایی که در آنها از ان خود سازی عملی، اکتیو و آگاهانه مناسبات جامعتی توسط افراد رفتارمند صورت می گیرد.
۷۲
· نتیجه متدئولوژیکی نهایی این می شود که رفتارتئوری مارکسیستی نمی تواند جامعه شناسی مارکسیتسی ـ لنینیستی را بنیان گذارد و یا جای آن را بگیرد.
· بلکه استقلال آن را پیش شرط خود قرار می دهد و بنا بر ماهیت قضیه باید حامل خصلت بغرنجی باشد و فقط می تواند نتیجه تلاش های مشترک جامعه شناسان، روان شناسان، سیستمتئوریسین ها، سیبرنتیسین ها (علمای سیبرنتیک) و علمای دیگر باشد.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر