ویرایش و درنگ
از
یدالله سلطان پور
یاغی
(۱۳۵۸)
۱
من خدايي تازه مي خواهم
گرچه او با اتش ظلمش بسوزاند سراسر ملك هستي را
گر چه او رونق دهد ايين مطرود و حرام مي پرستي رامعنی تحت اللفظی:
من به هر قیمت خدای تازه می خواهم.
حتی
اگر او
سراسر ملک هستی را به آتش بیداد کشد و کیش ممنوع می پرستی را رونق دهد.
اکنون
سر و کله فاشیسم و فوندامنتالیسم پیدا می شود:
شفا
با
تظاهر به نوگرایی
در به در
به دنیال قلدری ستمگر از قبیل ضحاک و هیتلر و بن لادن و ابوبکر بغداد و روح الله خمین و غیره می گردد.
مهم
باز هم برای شفا تازگی قلدر جهانی است.
مهم
فرم است و نه محتوا
مهم
نمود است و نه ماهیت.
۲
من به ناموس قرون بردگي ها
ياغي ام ديگر
ياغي ام من
ياغي ام من
گو بگيرندم بسوزندم
گو به دار ارزوهايم بياويزند
گو به سنگ نا حق تكفير استخوان شعر عصيان قرونم را فرو كوبند
من از اين پس ياغي ام ديگرناموس قرون بردگی ها؟
وقتی از پیدا شدن سر و کله کریه فاشیسم و فوندامنتالیسم از زیر شنل مدرنیسم شفا سخن می رود، به همین دلیل است.
شفای نوگرا
برای بردگی در طی قرون
عزت و اعتبار قایل می شود
و
به
همان سان که مسلمانان به خدا سوگند می خورند،
به ناموس قرون بردگی ها سوگند می خورد
تا
اثبات کند که یاغی مرتجع و منفی و مطلقی است.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر