جینا روک پاکو
خرس ها
· کلاودیا در خانه یک خرس اسباب بازی دارد.
· خرس ها در سیرک بلونی اما طور دیگر به نظر می رسند.
· در قفس خود دور می زنند.
· همواره دور می زنند.
· عجیب است که آرام و قرار ندارند و مثل توپ ها به وسیله نیروی نامرئی و اسرارآمیزی می غلتند و می غلتند.
· «خیلی نزدیکشان نرو»، هورست، عموی میکائیل می گوید، که یکباره کنار آنها ست.
· «به خرس ها نباید اعتماد کرد.»
· «اما قبلا خرس ها در سیرک هنرنمائی می کردند»، میکائیل می گوید.
· «مگر نه؟»
· «آره، چندی سال قبل خرس ها در سیرک هنرنمائی می کردند»، هورست می گوید.
· «روی کله می ایستادند و حول محور خود می چرخیدند و از شیشه آب می خوردند.
· اما وقتی که خرس ها پیر می شوند و پنج و یا شش ساله می شوند، می توانند خطرناک باشند.»
· «اینها خرس های یقه دار هستند»، میکائیل به کلاودیا توضیح می دهد.
· «آنها به سبب موهای دراز در گردن و شانه های شان این نام را گرفته اند.»
· «در محوطه خود، یعنی در کوه های آسیای مرکزی، خرس ها خیلی خوب از درخت ها بالا می روند»، هورست می گوید.
· «آنها در بالای درختان می نشینند و شاخه درخت ها را چنان در هم می تنند که خانه های درختی تشکیل می یابند.»
· کلاودیا خرس ها را تماشا می کند.
· آنها تمام وقت دور می زنند.
· فقط دور می زنند.
· موهای تن خرس ها برق می زنند، انگار واکس خورده اند.
· عموی میکائیل به سیگارش پک می زند.
· «خرس ها در محوطه خویش»، هورست دوباره شروع می کند.
· «کندوی زنبورهای عسل را غارت می کنند.
· وارد مزارع ذرت و باغات انگور می شوند و خسارات زیادی وارد می آورند.
· خرس ها آنجا محبوبیت زیادی میان مردم ندارند.»
· کلاودیا مرد را نگاه می کند و از فرط دانش او حیرت می کند.
· کلاودیا به دشواری می تواند تصور کند که دلقکی اینهمه چیز بداند.
· اکنون هورست جلوه دیگری دارد.
· «من این چیزها را می دانم، برای اینکه در جائی خوانده ام»، هورست می گوید.
· «خرس ها حتما بالا رفتن از درخت ها را خوشایند می یابند»، میکائیل می گوید.
· «ورود به مزارع ذرت و باغات انگور را هم به همین سان.»
· «امکانش هست»، عموی میکائیل می گوید.
· «به هر حال»، هورست می گوید.
· سیگارش را زیر پا له می کند و می رود.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر