۱۳۹۹ دی ۳۰, سه‌شنبه

سیر و سرگذشت سیرک بلونی (۳۳)

  

جینا روک پاکو

(۱۹۳۱)
 
برگردان
میم حجری

خرس ها

 

·    کلاودیا در خانه یک خرس اسباب بازی دارد.

 

·    خرس ها در سیرک بلونی اما طور دیگر به نظر می رسند.

 

·    در قفس خود دور می زنند.

·    همواره دور می زنند.

 

·    عجیب است که آرام و قرار ندارند و مثل توپ ها به وسیله نیروی نامرئی و اسرارآمیزی می غلتند و می غلتند.

 

·    «خیلی نزدیکشان نرو»، هورست، عموی میکائیل می گوید، که یکباره کنار آنها ست.

·    «به خرس ها نباید اعتماد کرد.»

 

·    «اما قبلا خرس ها در سیرک هنرنمائی می کردند»، میکائیل می گوید.

·    «مگر نه؟»

 

·    «آره، چندی سال قبل خرس ها در سیرک هنرنمائی می کردند»، هورست می گوید.

·    «روی کله می ایستادند و حول محور خود می چرخیدند و از شیشه آب می خوردند.

·    اما وقتی که خرس ها پیر می شوند و پنج و یا شش ساله می شوند، می توانند خطرناک باشند.»

 

·    «اینها خرس های یقه دار هستند»، میکائیل به کلاودیا توضیح می دهد.

·    «آنها به سبب موهای دراز در گردن و شانه های شان این نام را گرفته اند.»

 

·    «در محوطه خود، یعنی در کوه های آسیای مرکزی، خرس ها خیلی خوب از درخت ها بالا می روند»، هورست می گوید.

·    «آنها در بالای درختان می نشینند و شاخه درخت ها را چنان در هم می تنند که خانه های درختی تشکیل می یابند.»

 

·    کلاودیا خرس ها را تماشا می کند.

 

·    آنها تمام وقت دور می زنند.

·    فقط دور می زنند.

 

·    موهای تن خرس ها برق می زنند، انگار واکس خورده اند.

 

·    عموی میکائیل به سیگارش پک می زند.

 

·    «خرس ها در محوطه خویش»، هورست دوباره شروع می کند.

·    «کندوی زنبورهای عسل را غارت می کنند.

·    وارد مزارع ذرت و باغات انگور می شوند و خسارات زیادی وارد می آورند.

·    خرس ها آنجا محبوبیت زیادی میان مردم ندارند.»

 

·    کلاودیا مرد را نگاه می کند و از فرط دانش او حیرت می کند.

 

·    کلاودیا به دشواری می تواند تصور کند که دلقکی اینهمه چیز بداند.

 

·    اکنون هورست جلوه دیگری دارد.

 

·    «من این چیزها را می دانم، برای اینکه در جائی خوانده ام»، هورست می گوید.

 

·    «خرس ها حتما بالا رفتن از درخت ها را خوشایند می یابند»، میکائیل می گوید.

·    «ورود به مزارع ذرت و باغات انگور را هم به همین سان.»

 

·    «امکانش هست»، عموی میکائیل می گوید.

 

·    «به هر حال»، هورست می گوید.

·    سیگارش را زیر پا له می کند و می رود.

 

ادامه دارد.

 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر