۱۳۹۹ آذر ۲۹, شنبه

درنگی در شعر فروغ تحت عنوان «چرا توقف کنم، چرا؟» (۱)

اشعار فروغ فرخزاد

 درنگی 

از

ربابه نون

 

چرا توقف کنم، چرا؟


پرنده‌ها به سوی جانب آبی رفته‌اند
افق 

عمودی 

است.


افق 

عمودی است 

و 

حرکت، 

فواره‌وار
و 

در حدود بینش


سیاره‌های نورانی می‌چرخند
زمین در ارتفاع به تکرار می‌رسد
و 

چاه‌های هوایی
به 

نقب‌های رابطه 

تبدیل می‌شوند
و

 روز 

وسعتی است
که در مخیلهٔ تنگ کرم روزنامه نمی‌گنجد.


چرا توقف کنم؟


راه از میان مویرگ‌های حیات می‌گذرد
کیفیت محیط کشتی زهدان ماه
سلول‌های فاسد را خواهد کشت
و 

در فضای شیمیایی بعد از طلوع
تنها صدا ست
صدا که ذوب ذره‌های زمان خواهدشد.


چرا توقف کنم؟

چه می‌تواند باشد مرداب
چه می‌تواند باشد جز جای تخم‌ریزی حشرات فاسد


افکار سردخانه 

را 

جنازه‌های بادکرده رقم می‌زنند.


نامرد، 

در سیاهی
فقدان مردی اش را پنهان کرده‌ است
و سوسک... 

آه
وقتی که سوسک سخن می‌گوید.


چرا توقف کنم؟


همکاری حروف سربی بیهوده‌ است.
همکاری حروف سربی
اندیشهٔ حقیر را نجات خواهدداد.


من از سلالهٔ درختانم
تنفس هوای مانده ملولم می‌کند.


پرنده‌ای 

که 

مرده‌ بود

 به من پند داد که پرواز را بخاطر
بسپارم.

 

نهایت تمامی نیروها پیوستن است،

 پیوستن
به

 اصل روشن خورشید
و 

ریختن به شعور نور


طبیعی است
که آسیاب‌های بادی می‌پوسند


چرا توقف کنم؟


من خوشه‌های نارس گندم را
به زیر پستان می‌گیرم
و شیر می‌دهم.


صدا، صدا، تنها صدا
صدای خواهش شفاف آب به جاری شدن
صدای ریزش نور ستاره بر جدار مادگی خاک
صدای انعقاد نطفهٔ معنی
و 

بسط ذهن مشترک عشق


صدا، صدا، صدا، تنها صداست که می‌ماند

در سرزمین قد کوتاهان
معیارهای سنجش
همیشه بر مدار صفر سفر کرده‌ اند.


چرا توقف کنم؟


من از عناصر چهارگانه اطاعت می‌کنم
و 

کار تدوین نظامنامه‌ی قلبم
کار حکومت محلی کوران نیست 

 

مرا به زوزهٔ دراز توحش
درعضو جنسی حیوان چکار
مرا به حرکت حقیر کرم در خلاء گوشتی چکار


مرا تبار خونی گل‌ها به زیستن متعهد کرده‌است
تبار خونی گل‌ها می‌دانید؟ 

پایان

ادامه دارد.

۱ نظر: