۱۳۹۹ دی ۳, چهارشنبه

خود آموز خود اندیشی (۳۶۵)

خوداندیشی

شین میم شین

حکایت سیزدهم

(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»،  ص ۳۵ ـ ۳۷)

بخش دوم

ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم!
 

حافظ

محروم اگر شدم ز سر کوی او چه شد

از گلشن زمانه که بوی وفا شنید؟

 

معنی تحت اللفظی:

اگر دیگر اجازه ایستادن سر کوچه او را به من نمی دهند،

چه می توان کرد

که

زمانه بی وفا ست.

 

حافظ

هم

روزگار و زمانه

را

پرسونالیزه می کند.

زمانه هیئت انسانی را کسب می کند و بی وفا قلمداد می شود.

 

ولی منظور روشنفکران فئودالی 

از مفاهیم مبهم روزگار و زمانه و جهان و دهر و دنیا چیست؟

 

اگر رقیبان حریفی و یا حریفه ای شاعر را از کوچه رانده اند،

این چه ربطی به بی وفایی زمانه دارد.

مگر شاعر با زمانه عهدی بسته است که زمانه عهدش را شکسته است؟

 

حافظ

کی بود در زمانـه وفا، جام می بیار

تا مـن حکایت جم و کاووس کی کنـم

 

معنی تحت اللفظی:

زمانه همیشه بی وفا بوده است.

بگذار مست شوم و حکایت شاهان قدیم را نقل کنم.

 حافظ

شکر به صبر دست دهد عاقبت، ولی

بد عهدی زمانه زمانم نمی دهد.

 

معنی تحت اللفظی:

با صبر می توان از غوره حلوا ساخت.

بد عهدی (پیمان شکنی) زمانه

 اما  فرصتی به من نمی دهد تا صبر کنم و حلوا بخورم.

 

حافظ در این ابیات، زمانه را به بی وفائی و بد عهدی متهم می کند.

 

انسان ظاهرا عهد و پیمانی با جهان و روزگار و زمانه بسته است،

مثل بنده و یا رعیتی که قراردادی با ارباب بنده دار و یا فئودال می بندد.

 

اما طرف دیگر قرارداد،

یعنی دنیا  و و روزگار و زمانه

مثل ارباب بنده دار و یا فئودال

به عهد خود وفا نمی کند و بر هم پیمان خود جفا روا می دارد.

 

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر