شین میم شین
شیخ سعدی
(۱۱۸۴ ـ ۱۲۸۳ و یا ۱۲۹۱)
حکایت یازدهم
۱
حافظ قلم شاه جهان مقسم رزق است
از بهر معیشت، مکن اندیشه باطل.
معنی تحت اللفظی:
حافظ
تقسیم روزی مردم
به
قلم پادشاه
صورت می گیرد.
بنابرین غصه امرار معاش را مخور.
جامعه ـ تئوری حافظ
در این بیت غزل
از
جامعه ـ تئوری سعدی
متمایز می گردد.
رزاق
در
جامعه ـ تئوری سعدی
خدا ست
که
به
قلم قضا
روزی هر کس را بر پیشانی اش نقش بسته است
و
پادشاه
مجری اراده الهی در زمینه رزق است.
حافظ
اکنون
قلم قضا را حذف می کند
و
قلم شاه جهان
را
به
جای آن
می گذارد.
تفوت و تضاد ایده ئولوژی فئودالی با عرفان
ضمنا
در تعریف مقوله «انسان» است.
اهل عرفان رعایا، بنده ها، نوکرها، کلفت ها، کسبه، پیشه وران، تجار و خیل عظیم بی خانمانان را هم انسان تلقی می کنند و از چارچوب تعریف فئودالی انسان پا فراتر می گذارند.
آنها بدین طریق یکی از مهمترین مقدسات فئودالیسم را زیر پا می نهند، اشرافیت و نجابت و اصل و نسب فئودالی را منکر می شوند
و
تئوری (۱) را بی اعتبار اعلام می کنند.
جواب
آنها بدین طریق یکی از مهمترین مقدسات فئودالیسم را زیر پا می گذارند، اشرافیت و نجابت و اصل و نسب فئودالی را منکر می شوند، تئوری بنیاد را بی اعتبار اعلام می کنند.
از این رو ست که حافظ پاشنه دهنش را می کشد و صوفیان را «دجالفعل ملحدشکل» می نامد و بازگشت شاه فراری را چنان خبر می دهد که اهل تشیع ظهور امام زمان را خبر می دهند:
کجا ست، صوفی دجال فعل ملحد شکل
بگو:
بسوز، که مهدی دین پناه آمد.
معنی تحت اللفظی:
صوفی کافر عوامفریب کجا ست؟
به او بگوید که بسوزد.
چون امام زمان دین پناه آمده است.
مشکل دیگر ایده ئولوژی فئودالی با نتیجه حاصل از تئوری وحدت (۲) است.
جواب
مشکل دیگر ایده ئولوژی فئودالی با نتیجه حاصل از تئوری وحدت (وجود) است.
وقتی انسان و خدا یکی تلقی شود، دیگر چگونه می توان از سایه خدا سخن گفت و به توجیه استبداد سلطنتی به عنوان مجری اراده خدا بر زمین پرداخت.
همی خندم از لطف یزدان پاک
که مظلوم رفتم، نه ظالم به خاک
سعدی
در این بیت شعر،
دیالک تیک (۳) را به شکل دیالک تیک ظالم و مظلوم بسط و تعمیم می دهد و به توجیه تئولوژیکی مرگ بیهوده نیکمرد می پردازد.
جواب
سعدی
در این بیت شعر،
دیالک تیک (طبقه حاکمه و توده) را به شکل دیالک تیک ظالم و مظلوم بسط و تعمیم می دهد و به توجیه تئولوژیکی مرگ بیهوده نیکمرد می پردازد.
در این بیت شعر سعدی، خدعه ایدئولوژیکی ـ طبقاتی مستور او سرهم بندی شده است، که طبق معمول از زبان صوفی ئی بیان می شود:
صوفی خوشحال است، که به مثابه مظلوم می میرد، نه به مثابه ظالم.
خواننده چه بخواهد و چه نخواهد، به طور اوتوماتیک این اندیشه زهرآگین را می پذیرد که مظلومیت، یعنی سعادت، مظلوم مردن، یعنی ورود بی چون و چرا و بی سؤال و جواب به بهشت برین.
این بیت شعر سعدی معنائی جز ستایش از (۴) ندارد.
جواب
این بیت شعر سعدی معنائی جز ستایش از ستمکشی ندارد.
نگرش مبتنی برتئوری بنیاد، سبب می شود که سعدی چیزها، پدیده ها و سیستم ها (انسانها) را (۵) و یا سپید ببیند:
جواب
نگرش مبتنی برتئوری بنیاد، سبب می شود که سعدی چیزها، پدیده ها و سیستم ها (انسانها) را سیاه و یا سفید ببیند:
تنها برابرنهادی که او برای ظالم می بیند، مظلوم است.
به نظر او یا باید ظالم بود و یا مظلوم و امکان دیگری وجود ندارد.
سعدی نمی تواند جامعه ای فارغ از ظالم و مظلوم، فارغ از ستم و بیداد حتی تصور کند، چه برسد به آرزو کردن آن و پمبارزه به خاطر آن.
نکته منفی تردستانه جاسازی شده در این بیت شعر، تئوری تسلیم و تحمل و رضا ست.
از ایدئالیزه کردن مظلوم مردن، به طور اوتوماتیک تئوری تسلیم و تحمل و رضا نتیجه گرفته می شود.
چون مظلوم مردن سودمند است و حتی در آن دنیا اجر الهی شامل حال مظلوم می شود، پس باید در این دنیا تن به ستمکشی و زورگوئی دیگران داد و از مقاومت و مبارزه صرفنظر کرد.
این نوعی تبلیغ غیرمستقیم و پوشیده (۶) است.
جواب
این نوعی تبلیغ غیرمستقیم و پوشیده ستمکشی است.
این نوعی توجیه (۷) ستمکشی است.
جواب
این نوعی توجیه تئولوژیکی ستمکشی است.
از باورهای مذهبی می توان (۸) ساخت و روح مقاومت و مبارزه را در انسانها تار و مار کرد.
جواب
از باورهای مذهبی می توان (تریاک) ساخت و روح مقاومت و مبارزه را در انسانها تار و مار ساخت.
سعدی هم ماهرانه همین کار را می کند، بی آن که حتی رد پائی از کردوکار ایدئولوژیکی خود به جا گذارد.
این سعدی نیست که این زهر طبقاتی را در مرزع ذهن و ضمیر توده ها می ریزد، بلکه صوفی ئی بی نام و نشان است، مرد خدای گمنامی است.
خدعه های طبقاتی سعدی از این گونه اند.
نکته منفی دیگر در این بیت شعر سعدی، ستایش غیرمستقیم از (۹) است.
جواب
نکته منفی دیگر در این بیت شعر سعدی، ستایش غیرمستقیم از مرگ است.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر