حکایت سیزدهم
(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۳۵ ـ ۳۷)
بخش دوم
۱
سعدی
جهان، ای پسر، ملک جاوید نیست
ز دنیا وفاداری امید نیست
حافظ
نه عمر خضر بماند، نه ملک اسکندر
نزاع بر سر دنیای دون مکن درویش
معنی تحت اللفظی:
نه عمر خضر ماندگار است و نه کشور اسکندر.
پس ای فقیر
برای بهبود زندگی خود
مبارزه نکن.
حافظ ایده و اندیشه ای که خاص خودش باشد، ندارد.
کسب و کار حافظ
دزدی ایده ها و اندیشه های خرافی و منفی سعدی
و
پر و بال دادن زیبای رهنمودی به آنها ست.
این بیت غزل خواجه
به
لحاظ محتوا و معنا
فرقی با بیت شعر مورد بحث از سعدی ندارد.
یکی از مهم ترین وجوه ایده ئولوژیکی حافظ
نهی توده زحمتکش و مولد از رزم طبقاتی است.
خواجه
مبلغ تئوری تسلیم و تحمل ستم و رضا ست.
۲
نه عمر خضر بماند، نه ملک اسکندر
نزاع بر سر دنیای دون مکن درویش
خواجه که خود را حافظ قرآن به ۱۴ روایت می داند،
نامیرایی خرافی حضرت خضر
را
حتی
انکار می کند
تا
توده را به تئوری تسلیم خرافی خود معتقد و متقاعد سازد.
حافظ در این بیت غزل،
کما فی السابق
به
تحقیر زندگی دنیوی
(دنیا)
می پردازد
و
آن را به صفت قبیحه دون متصف می سازد.
همین کار
را
نیچه
ـ فیلسوف چلقوز فاشیسم ـ
با
پرولتاریا
خواهد کرد.
در
جامعه ـ تئوری ارتجاعی حافظ
دنیای دون
یعنی
زندگی دنیوی
ارزش آن را ندارد که در راه بهبودش مبارزه صورت گیرد.
نهی از مبارزه خواجه
اما
فقط یک روی مدال عوامفریبی او ست.
روی دیگر این مدال،
حفظ و توسعه و تحکیم
دنیاپرستی طبقه حاکمه ای است که حافظ جزو آن و عضو آن است.
حافظ خودش
خواجه
است،
یعنی
خداوند غلام
است.
مرجع تقلید خواجه
شخص شخیص تیمور لنگ است
که
خواجه
اورا شفیع روز جزا می داند
و
از او
کتبا
وعده گرفته که در روز قیامت
شفاعتش کند.
حافظ
که منتقد سرسخت تزویر و ریا ست،
در
وصیت نامه اش
از تیمور لنگ می خواهد که پس از مرگش
تربیت پسرش زین العابدین را تقبل کند.
نهی توده از مبارزه توسط خواجه
با
تحکیم حاکمیت طبقات حاکمه غاصب و خونریز و خونخوار توأم است.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر