۱۳۹۹ آبان ۱۹, دوشنبه

خود آموز خود اندیشی (۳۲۷)

 

شین میم شین

نه 

اندیشه مادرزاد وجود دارد

و

نه

اندیشیدن مادر زادی.

 

اندیشیدن

را

باید مثل هرعلم،

در روندی دشوار فراگرفت.

 

شیخ سعدی

(۱۱۸۴ ـ ۱۲۸۳ و یا ۱۲۹۱)

حکایت یازدهم

(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»،  ص ۳۳) 

 

۱

شرانگیز هم بر سر شر شود

چو کژدم، که با خانه کمتر شود

 

معنی تحت اللفظی:

 

بدکاره جان بر سر بدکارگی می بازد.

بسان عقرب که جان بر سر تولید مثل می بازد.

 

سعدی

نمی دانست که به لحاظ زایمان فرقی بین آدم و کژدم وجود ندارد.

او

خیال می کرد

که

نوزادان کژدم

با خوردن اندام او از درون تولید می یابند.

منظورش در این بیت همین است.

سعدی

برای کسب اطمینان در این زمینه

به بغداد می رود تا از استاد دانشگاه بپرسد.

استاد

هم

به

«تأیید نظر» معمایش را حل می کند.

  یعنی

خرافه اش را تأیید می کند.

 

سعدی

 در این بیت شعر،

خرافه خاصی را وارد دیالک تیک خیر و شر می کند که به «دیدن سزای عمل خود» معروف شده است و ضمنا کژدم را جزو شرانگیزان جا می زند.

 

حافظ این خرافه سعدی

را

همه جانبه تبیین می دارد:

من اگر خوبم و گر بد، تو برو خود را باش

هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت.

 

یعنی

نیکوکار ثمره کار نیکش را می چیند و بد کار به سزای کار بدش می رسد.

 

سعدی

نباتات و جانوران را نیز به دو طبقه خیر و شر تقسیم می کند

و

 کژدم را جزو شرانگیزان جا می زند.

 

ریشه این طرز تفکر خرافی احتمالا به قرآن کریم می رسد.

 

خرافه «شرانگیز هم جان بر سر شر خویش خواهد نهاد»

 یکی از رایجترین ترفندهای ایده ئولوژیکی

برای توجیه ستم و دعوت به تحمل و صبر و نهی از مقاومت و پیکار است.

 

سعدی

 پدیده های اجتماعی را فردی و سوبژکتیو درک می کند و توضیح می دهد تا مردم را از جستن راه حل (۱)  و (۲)  برای آنها باز دارد.

 

جواب

 

سعدی

 پدیده های اجتماعی را فردی و سوبژکتیو درک می کند و توضیح می دهد تا مردم را از جستن راه حل (دسته جمعی)  و (اوبژکتیو و یا عینی)  برای آنها باز دارد.

 

این طرز تفکر سوبژکتیویستی کماکان رواج دارد.

جریانات آوانتوریستی راست (فاشیستی، فوندامنتالیستی) و چپ

مهره ها

را

نقد و نفی می کنند

و

ریشه ها

را

 انکار.

 

مثلا در جن قوری اسلامی

دزد

را

تعقیب و مجازات می کنند.

ریشه های اجتماعی ـ اقتصادی و فرماسیونی ـ اجتماعی دزدی را اصلا نمی شناسند.

 

شرانگیز

 تنها و تنها

در

دیالک تیک اوبژکتیو ـ سوبژکتیو،

در

دیالک تیک عینی ـ ذهنی

معنی پیدا می کند،

 نه

 فی نفسه،

نه

به خودی خود.

 

بود و نبود شرانگیز، در تحلیل نهائی، اهمیت (۳) ندارد.

مسئله اصلی

 شرایط عینی (۴) است،

که باید عوض شود.

 

جواب

 

 

بود و نبود شرانگیز، در تحلیل نهائی، اهمیت (تعیین کننده) ندارد.

مسئله اصلی

 شرایط عینی (شرزا، شر آفرین) است،

که باید عوض شود.

 

شاه مستبد می تواند سرنگون شود و رئیس جمهوری جای او برگزیده شود،

بی آنکه

 مناسبات تولیدی عوض شوند،

بی آنکه

ستم و استثمار طبقه ای علیه طبقات دیگر

پایان یابد.

 

شرانگیز ظاهری چه بسا شرانگیز واقعی نیست.

 

جلادی که گردن می زند، جلاد واقعی که نیست.

جلاد واقعی چه بسا نامرئی است.

 

جلاد واقعی از جنس اجنه است.

همه جا هست و هیچ جا نیست.

 

مناسبات تولیدی

 را،

فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی

 را

نمی توان دید و نشان داد،

ولی همه جا هست و حکم می راند.

 

شرانگیز سوبژکتیو

 خود محصول نظام اجتماعی مشخصی است که بر ستم و استثمار استوارشده است،

اگرچه او به نوبه خود سیستم اجتماعی مربوطه را بازتولید می کند.

 

شرانگیز می تواند مثل مهره ای عوض شود، فدا شود، لباس دیگری در بر کند، با مفاهیم دیگر سخن گوید، اعتقادات مذهبی و سیاسی دیگری را بر زبان راند، بدون آنکه سیستم اجتماعی مربوطه عوض شود.

 

مسئله نه (۵)  است و نه سوبژکتیو.

 

جواب

 

مسئله نه (فردی) است و نه سوبژکتیو.

 

مسئله فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی معینی است که امکان اعمال ستم را فراهم می آورد و بدون اعمال ستم و سرکوب نمی تواند به حیات خود ادامه دهد.

 

سلطان، خلیفه، رئیس جمهور، صدراعظم و یا رهبر در دیالک تیک (۶) قابل فهم است، نه به عنوان فرد مجزا و بی طبقه.

 

جواب

 

سلطان، خلیفه، رئیس جمهور، صدراعظم و یا رهبر در دیالک تیک (شخصیت و طبقه حاکمه) قابل فهم است، نه به عنوان فرد مجزا و بی طبقه.

 

فراموش کردن دیالک تیک چیزها، پدیده ها و سیستم ها (انسانها) به معنی بیرون آوردن چشمان خود و دیگران از کاسه سر است.

 

چیزها، پدیده ها و سیستم ها (انسانها) در دیالک تیک خود، چند و چون حقیقی خود را نشان می دهند و لاغیر.

 

این که جلاد هم روزی مورد خشم سلطان قرار می گیرد و برسرش همان می آید که بر سر محکومین به مرگ آمده بود، می تواند تسلائی برای ستمدیدگان بی پناه کوته بین باشد،

 ولی هرگز نمی تواند راه حلی برای ریشه کردن ظلم، به معنی واقعی کلمه تلقی شود.

 

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر