شین میم شین
نه
اندیشه مادرزاد وجود دارد
و
نه
اندیشیدن مادر زادی.
اندیشیدن
را
باید مثل هرعلم،
در روندی دشوار فراگرفت.
شیخ سعدی
(۱۱۸۴ ـ ۱۲۸۳ و یا ۱۲۹۱)
حکایت یازدهم
۱
حافظ
مجو درستی عهد از جهان سست نهاد
که این عجوز، عروس هزار داماد است.
حافظ
حتی برای جهان
نهاد
اختراع می کند.
آنهم نهادی سست.
حافظ
ضمنا
جهان
را
فمینیزه می کند
تا تحقیر کند.
حافظ
جهان را به زن عفریته پیر کریه المنظر خونخواری تشبیه میک ند که مرتب عروس می شود و خون تازه داماد را درجا می ریزد.
حافظ
با تیر واحدی دو نشان می زند:
هم
جامعه را ابلیس واره می کند
و
هم
زنان زحمتکش جامعه را.
اگر نفع کس، در نهاد تو نیست
چنین گوهر و سنگ خارا یکی است
معنی تحت اللفظی:
کسی که به منافع عمومی بی اعتنا باشد، فرقی با جمادات ندارد.
سعدی اما هرگز از خود نمی پرسد که این جماعت انگل و علاف و عیاش متعلق به اشرافیت و دربار اصولا چه سودی برای دیگران دارند.
او حتی معیار عینی برای تعیین سودمندی و زیانباری انسانها ندارد.
انسان ایدئال سعدی نه انسان مولد، بلکه (۱) و پتیاره است.
جواب
انسان ایدئال سعدی نه انسان مولد، بلکه انگل و پتیاره است.
آنکه سعدی تحت عناوین توهین آمیز «عامی»، «درویش»، «گدا» و غیره نام می برد،
انسان مولد و زحمتکش است
که
یا
در تولید ثروت اجتماعی شرکت دارد،
یا
خانه خراب و پیر وعلیل شده و با سیلی صورت خود را سرخ نگه می دارد
و
یا
مجبور به دریوزگی شده است.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر