جینا روک پاکو
(۱۹۳۱)
برگردان
میم حجری
۱۴
قهوه خانه گربه ها
· ماتیلده قهوه خانه ای با هشت میز داشت.
· قهوه خانه زیبائی بود و مردم از آن خوش شان می آمد.
· اما اکنون، ماتیلده با یک گربه آبی تیره زندگی می کند، که اسمش مومول است.
· و به خاطر همین گربه با مشکلاتی مواجه می شود.
· اکثر مشتری های قهوه خانه از مومول خوش شان می آید.
· آنها سعی می کنند که اعتماد مومول را کسب کنند و نوازشش کنند.
· گربه اما اعتنائی به آنها نمی کند.
· مومول بیشتر به سوی کسانی می رود که از گربه خوش شان نمی آید.
· او خود را به پای آنها می مالد و یا به دامن شان می پرد.
· آنگاه مردم فریاد می کشند و از دست مومول شکوه و شکایت می کنند.
· ماتیلده سکوت می کند.
· اما این مسئله که چرا مومول ـ استثنائا ـ به سوی کسانی می رود که علاقه ای به گربه ندارند و یا حتی از گربه می ترسند، خود معمائی است.
· شاید گربه می خواهد که آنها را متقاعد کند، تا ترس شان از گربه ها بریزد.
· شاید مومول می خواهد به آنها نشان دهد، که او گربه مهربانی است.
· شاید هم مومول می خواهد که آنها را براند و قهوه خانه را فقط به دوستداران گربه اختصاص دهد.
· گربه ستیزان ـ در هر حال ـ روز به روز عصبانی تر و ناراحت تر می شوند.
· «گربه را نباید به قهوه خانه راه داد»، آنها می گویند.
· «قهوه خانه جای گربه نیست!»
· ماتیلده به مومول نگاه می کند و مومول پوزخند می زند.
· «گربه را نباید از قهوه خانه دور کرد»، ماتیلده به آرامی و با مهربانی می گوید.
· «بنا بر ضرب المثلی قدیمی»، ماتیلده ادامه می دهد.
· «فقط کسانی از گربه می ترسند که در زندگی پیشین شان موش بوده اند.»
· آنگاه مردم خیلی عصبانی می شوند.
· بد و بی راه می گویند، می روند و دیگر پا به قهوه خانه ماتیلده نمی گذارند.
· ماتیلده اما عین خیالش نیست.
· برای اینکه همه دوستداران گربه از تمام شهر به قهوه خانه اش می آیند.
· مومول از پیش یکی به پیش دیگری می رود، تا نوازشش کنند.
· وقتی که تعداد مشتری ها از حد معمول فراتر می رود و مومول خسته می شود، تصمیم می گیرد که هفت تا بچه بزاید.
· بدین طریق در قهوه خانه ماتیلده برای هر میز گربه ای اختصاص داده می شود.
پایان
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر