ریتا تورن کویست ـ فرشور
(متولد ۱۹۳۵)
آمستردام، هلند
برنده جایزه «بوم طلائی»
(۱۹۹۳)
برگردان
میم حجری
· چیزی هست که همه دوست دارند، نقاشی اش کنند.
· ولی من فکر نمی کنم که کسی جسارت انجام آن را داشته باشد.
· منظورم نقاشی پوتره ای از ولترز است.
· اما اگر چنین کاری انجام گیرد و یکی از بچه ها پوتره ای از او بکشد و تحویل دهد، چی می شود؟
· پوتره ولترز در کمیسیون دست به دست می شود.
· هئیت داوری از مشاهده تشابه عظیم پورتره با ولترز دچار ترس می شود.
· احساس خارق العاده به آنها دست می دهد و لرزه بر اندام شان می افتد.
· هر کدام از آنها به این نتیجه می رسد که پورتره باید بهترین نقاشی تلقی شود.
· اما کسی جرئت گفتن این را به خود ندهد.
· نخست با خواهش و تمنا از ولترز می خواهند که جلسه را برای چند لحظه ترک کند.
· بعد به تصمیمگیری می پردازند.
· و پورتره ولترز را به عنوان بهترین نقاشی قلمداد می کنند.
· ولترز باید مدرک جایزه را شخصا به برنده اعطا کند.
· به کسی که پوتره ای از او کشیده است.
· پورته ای که احساس غریبی را در تماشاچی برمی انگیزد و لرزه بر اندامش می اندازد.
· ولترز باید ضمنا قیافه دوستانه ای به خود بگیرد.
· اگر چنین چیزی صورت گیرد، او به نظر من قهرمانی خواهد بود و نه هیولائی.
*****
· «من فکر می کنم که جایزه مسابقه را تو دریافت می کنی»، تام کواک می گوید.
· «چرا؟
· به نظرت من می توانم خوب نقاشی کنم؟»، می پرسم.
· «نه، البته که نه.
· اما ولترز از تو خوشش می آید.
· به این دلیل دست به کار خواهد شد، تا موقع اعطای جایزه ببوسدت.
· هروقت دختری برنده جایزه ای باشد، موقع اعطای آن ولترز می بوسدش.
· حتما خودت هم می دانی»، تام کواک می گوید.
· «واقعا این طوری است؟»، می پرسم.
· «البته که این طوری است.
· هدفش از مسابقه هم همین است.
· او عالی ترین مقام در هیئت داوری است و گیرنده تصمیم نهائی است»، تام کواک می گوید.
· «به نظر تو او مرا برنده جایزه اعلام خواهد کرد، تا موقع اعطای آن، در صحنه سالن مرا ببوسد؟»، می پرسم.
· «آره.
· و من امیدوارم که موقع بوسه، آب دماغش راه نیفتاده باشد.
· اما تو باید پیه این را هم بر تن بمالی و یا اینکه برای اطمینان خاطر، دستمالی به همراه داشته باشی»، تام کواک می گوید.
· «پس جایزه ربطی به نقاشی من ندارد؟»، می پرسم.
· «البته که نه»، تام کواک می گوید.
· «جایزه فقط به خاطر گونه های تو ست.»
*****
· تام کواک می گوید که آدم می تواند جایزه ای برای نقاشی اش دریافت کند، اگر گونه هایش زیبا باشند.
· و مرا باش که برای دریافت جایزه، سلسله ای از دلایل اصیل جمع کرده بودم.
· من در صدد آن بودم که حتی مزمزه کردن را به آنها اضافه کنم.
· مثلا احساس خوشمزگی کیک در تصویری که به طرز موفقیت آمیزی نقاشی شده باشد.
· جاری شدن آب از دهان کسی با دیدن تصویری از چیزی.
· و شنیدن را هم همینطور.
· شنیدن سمفونی شوپن با تماشی تصویری از نوازنده پیانوئی.
· گونه ها اما نه در نقاشی کسی، بلکه در خود او ست.
· من از گونه هایم دیگر خوشم نمی آید.
· جلوی آئینه وامی ایستم و سعی می کنم که آنها را از تصویرم پاک کنم.
· اما هرچه بیشتر پاک شان می کنم، قرمزتر می شوند.
· بعد سلسله دلایلم را آهسته برمی شمارم :
· گریستن، غورت دادن آب دهن، سرگیجه گرفتن، خندیدن، استشمام بوی گند، ترس و لرز، صورت داغ داشتن، مزمزه کردن و شنیدن.
· اما به نظرم مثل ازبر کردن جدول ضرب می آید.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر