هانا آرنت
(۱۹۰۶ ـ ۱۹۷۵)
فیلسوف (فلسفهٔ سیاسی) و تاریخنگار آلمانی - آمریکایی
هانا آرنت
سالها در دانشگاههای ایالات متحده در رشتهٔ تئوری سیاسی تدریس کرد
زمینهٔ فلسفه و آثار او،
موضوعاتی همچون دموکراسی مستقیم یا اقتدارگرایی
تمامیتخواهی حکومتهای استبدادی
درنگی
از
ربابه نون
نظامهای توتالیتر در طول حیات خود سه فاز دارند:
در فاز اول،
اکثریت مردم سرمست از ایدئولوژی به
دنبال رهبرانشان راه
میافتند
گویی بهشت گمشده ی خود را یافتهاند.
ایدئولوژی را دربست
میپذیرند و خواهان کوچکترین تغییری در آن نیستند.
در فاز دوم،
واقعیات چهرهی خود را نشان داده و هیچکدام از وعدههای
فریبندهی رهبران تحقق نیافته است.
مردم از نظام دلزده و مایوس میشوند و
گروهی به فکر اصلاحات میافتند
اما بهدلایل بسیار ازجمله اینکه اصول
ایدئولوژی را نمیتوان تغییر داد ،
اصلاحات راه به جایی نمیبرد.
هم
به
لحاظ تاریخی
یعنی
در همه نظامات توتالیتر از دید او
و
هم
به
لحاظ تجربی و واقعی
ادعایی توخالی است.
ما برای اثبات بطلان این ادعای عوامفریبانه هانا
این ادعا را نخست تجزیه و بعد تحلیل می کنیم:
۱
در فاز دوم،
واقعیات چهرهی خود را نشان داده
و
هیچکدام از وعدههای
فریبندهی رهبران
تحقق نیافته است.
نه
در
نظام توتالیتر سزار روم باستان،
نه
در
نظام توتالیتر فاشیسم ایتالیا (روم جدید تحت پیشوایی موسولینی)
نه
در
فاشیسم (نازیسم) آلمان،
نه
در
فاشیسم فاشیسم اسپانیا،
نه
در نظام توتالیتر کذایی اتحاد جماهیر شوروی و جمهروی خلق چین،
نه
حتی
در
نظام توتالیتر رضاشاه و محمدرضاشاه و خمینی
چنین که هانا ادعا می کند، نبوده است.
وعده هایی که داده شده بود،
عمدتا جامه عمل می پوشند.
اینجا
بحث بر سر محتوای وعده های داده شده و نحوه جامه عمل پوشی آنها نیست.
اینجا
بحث بر این است که تئوری جامه عمل پوشیده است.
مثال:
فاشیسم آلمان
وعده جنگ افروزی و بازتقسیم جهان و امحای بلشویسم و خلق یهود
را
به
طرز تراژیکی
جامه عمل پوشانده است .
بیش از ۶۰ میلیون نفر کشته شده اند
بخش اعظم جهان پیشرفته به ویژه اتحاد شوروی
با خاک یکسان شده است.
در المان
۶ میلیون یهودی مظلوم و معصوم
تحقیر و بازداشت، استثمار و اعدام شده اند.
حزب کمونیست بزرگ آلمان و همه سندیکاهای کارگری و انجمن های فکری و فرهنگی و هنری
تار و مار شده اند.
خلق یهود و کموینست ها و کولی ها
به
طرز سیستماتیک خفه، سوزانده و خاکستر شده اند.
دار و ندارشان
غصب و غارت شده و رفاه نسبی معینی در جامعه تحت سلطه فاشیسم،
به برکت این غارت ها و غارت های بعدی دیگر پدید آمده است
و بر جاذبه فاشیسم در اروپا و امریکا افزوده است.
بعید است که هانا، از این حقایق امور، غافل باشد.
ما از ذکر وعده های رهبران (؟) نظامات توتالتیر دیگر صرفنظر می کنیم.
۲
مردم از نظام دلزده و مایوس میشوند و
گروهی به فکر اصلاحات میافتند
در کدام یک از نظامات توتالیتر کذایی مورد نظر هانا
مردم دلزده و مأیوس شده اند و کی و کجا دست به اصلاحات زده اند؟
ضمنا
اقدامات رفرمیستی
اصلا
کسب و کار مردم نیست.
در آلمان فاشیستی،
مردم تا لحظه آخر به پیروزی عنقریب فاشیسم و تشکیل رایش هزارساله آن امید بسته بودند و حتی در خرابات مداین آلمان شعار می دادند
که
«شهرهای ما را می توانید تخریب کنید، ولی نه قلب های ما را»
هر خانه ای برای جوانان و حتی کودکان سازمان های فاشیستی
سنگری شده بود و تانک ها و جوانان شوروی را نابود و ترور می کردند.
فقط گروهی از افسران ارتش فاشیستی
در اواخر جنگ که دیگر امیدی به پیروزی فاشیسم نداشتند،
به تئوری ترور پیشوا جامه عمل می پوشانند که هیتلر تصادفا جان سالم به در می برد و گوبلز کلاش، معجزه الهی قلمداد می کند.
کدام اصلاحات توسط مردم در آلمان فاشیستی
مطرح شده است؟
اقدام به آن پیشکش عوامفریبان.
۳
اما بهدلایل بسیار ازجمله اینکه اصول
ایدئولوژی را نمیتوان تغییر داد ،
اصلاحات راه به جایی نمیبرد.
اولا
عملی شدن اصلاحات،
چه ربطی به ایده ئولوژی دارد؟
ثانیا
من ـ زور از اصول تغییرناپذیر ایده ئولوژی چیست؟
جامعه و ترایخ
را
باید با توسل به ماتریالیسم تاریخی درک کرد و توضیح داد و نه با توسل به تئوری های بند تنبانی توتالیتاریسم و مزخرفات دیگر.
تعیین کننده در زمینه اصلاحات، در هر جامعه
منافع طبقه حاکمه است
و
تجدید نظر و تصحیح و حتی عدول از اصول ایده ئولوژیکی
هم
امکان پذیر بوده است
و
هم
جامه عمل پوشیده است.
در آلمان شرقی
از
خرابات به میراث مانده از فاشیسم
جمهوری دموکراتیکی خلق
تحت رهبری طبقه کارگر آلمان روییده است.
یعنی
هم طبقه حاکمه بورژوا و هم ایده ئولوژی بورژوایی
مغلوب گشته است.
در آلمان غربی و ایتالیا
طبقه حاکمه دست نخورده مانده است و دست به اصلاحات زده است.
آلمان غربی و ایتالیا کنونی کجا و آلمان و ایتالیای فاشیستی کجا؟
در روم باستان
سزار
ترور شده است.
طبقه حاکمه یگانه
دو گانه شده است
و
جنگ داخلی خونینی میان دو جناح طبقه حاکمه برده درا واحد
شعله ور شده است.
در اتحاد شوروی و جمهوری خلق چین
طبقه حاکمه پس از مرگ استالین و مائو دست به اصلاحات جدی نظری و عملی زده است.
تفاوت اسپانیای قبل از فرانکو و بعد از فرانکو از زمین تا آسمان است.
در حالیکه هم طبقه حاکمه دست نخورده مانده و هم حتی ایده ئولوژی فئودالی ـ مسیحی فرانکو.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر