۱۳۹۹ آبان ۲, جمعه

کلنجار سنگ سخنگویی با سگ سخن جویی (۸۹)

Bild

میم حجری 

 

 
۴۳۶ 
 سنگ سخنگو
 
دیگه از داشته‌هام لذت نمی‌برم  
 
سگ سخن جو 
 
بستگی بدان دارد که «داشته» (دارایی) چه باشد.
مثلا
اگر دارایی کسی
کتابی باشد که نوشته است،
خانه ای باشد که به عرق جبین ساخته است.
باغی باشد که کاشته است.
فرزندی باشد که به خون دل پرورده است.
از تماشای شان حتی لذت می برد
چه رسد به داشتن شان و مصرف شان.

اگر دارایی بادآورده باشد.
در این صورت می تواند لذت بخش نباشد.

این بدان معنی است
که
لذت
با
ریاضت 
(زحمت)
توأم است.
دیالک تیک ریاضت و لذت 
(مارکس)
 
۴۳۷
 سنگ سخنگو
 
خوب و بد آدما رو با چی می‌سنجید ؟
 اکثرا با خودشون می‌سنجن که هرکی مخالفش باشه میشه بده و اگه موافق باشه میشه خوبه. 
قبول دارید ؟
 
سگ سخن جو
 
آره و نه.
 
برای اینکه ارزیابی هر کس و هر چیز
در 
دیالک تیکی از ارزیابی سوبژکتیو و ارزیابی اوبژکتیو
صورت می گیرد
و
نقش تعیین کننده در این دیالک تیک 
از آن ارزیابی اوبژکتیو (عینی)
 است.
 
این طرز ارزیابی مهدخت
ارزیابی سوبژکتیو
است
که
قابل اعتماد و اطمینان و علمی نیست.
 
مثال:
واقعیت اسب 
(چیستایی واقعی اسب)
 در
خود اسب
است.
یعنی
معیار ارزیابی اسب
باید خود اسب (اوبژکت و یا موضوع شناخت) باشد
و
نه
اسب چران
اسب فروش
اسب سوار
یعنی سوبژکت شناخت
 
به قول نیاکان مان
مشک آن است که خود ببوید
و
نه
آن
که
عطار بگوید.
 
۴۳۸ 
سنگ سخنگو

 سعدی

پایی که برنیارد روزی به سنگ عشقی

گوییم جان ندارد یا دل نمی‌سپارد

سگ سخن جو

معنی تحت اللفظی:
 
کسی که در اثر دیدن آسیب از عشق 
پایداری به خرج ندهد،
یا
مرده ای 
(جنازه ای)
است
و
یا
عاجز از دل سپردن به کسی است.

غزل مربوطه

دیدار یار غایب دانی چه ذوق دارد؟

ابری که در بیابان بر تشنه‌ای ببارد

 

ای بوی آشنایی دانستم از کجایی

پیغام وصل جانان پیوند روح دارد

 

سودای عشق پختن عقلم نمی‌پسندد

فرمان عقل بردن عشقم نمی‌گذارد

 

باشد که خود به رحمت یاد آورند ما را

ور نه کدام قاصد پیغام ما گزارد

 

هم عارفان عاشق دانند حال مسکین

گر عارفی بنالد یا عاشقی بزارد

 

زهر ام چو نوشدارو از دست یار شیرین

بر دل خوش است نوش ام بی او نمی‌گوارد

 

پایی که برنیارد روزی به سنگ عشقی

گوییم جان ندارد یا دل نمی‌سپارد

 

مشغول عشق جانان گر عاشقی است صادق

در روز تیرباران باید که سر نخارد

 

بی‌حاصل است یارا اوقات زندگانی

الا دمی که یاری با همدمی برآرد

 

دانی چرا نشیند سعدی به کنج خلوت

کز دست خوبرویان بیرون شدن نیارد.

 

پایان

 

 ۴۳۹
 سنگ سخنگو
 
علم متافیزیک میگه به هرچیزی فکرکنی بهش میرسی یعنی یه فکرکردن این قدرت روداره که تو رو به سعادت یا شقاوت برسونه؟ 
پس نقش تلاش فیزیکی فردچی میشه؟ 
 بعضی از مباحث مابعد الطبیعه واقعا مزخرفه 
و از همه مزخرف تر
بحث مربوط به کارما ست 
این دنیا اونقدر عدالت نداره که کارما توش معنی داشته باشه
 
سگ سخن جو  
 
متافیزیک
مگر در جماران
علم
است؟
 
ما هرگز این برداشت از متافیزیک را نشنیده بودیم.  
 
تعریف مفهوم متافیزیک
 
 
۴۴۰ 
 سنگ سخنگو
 

یه چیزی شنیدم که هنوز نتونستم هضمش کنم. 
مادر از شوهرش طلاق سوری (صوری) گرفته تا بتونه معافیت پسرش رو بگیره! 
حالا باباعه دیگه حاضر نیست برگرده سر زندگیشمیخواد زن بگیره...
 به خاطر سربازی 
ماماناتون رو 
بدبخت نکنید
 
سگ سخن جو 
 
دخت خواجه نظام الملک
برای ما لطف الهی است
به قول عارف قزوینی.
 
از او همین الان معنی سین را آموختیم.
 
بگذارید ما هم چیزی به او یادآور شویم تا به ازای «ستد» خود، «داد»ی داده باشیم و بدهکار نمانیم:
طلاق صوری 
درست است
و
نه
طلاق سوری.
 
صوری از صورت می آید.
یعنی الکی 
سوری از سوریه می آید.
 
ضمنا
اگر حریف از حریفه خوشش نمی آید، برود و زن دیگری بجوید.
رفتن چنین شوهری
نعمتی است و نه ذلتی.
 
زند باد زندگی.
 
مادره می تواند با فرزندش به زندگی ادامه دهد.
 
فرزند هر کس
بزرگ ترین عشق زندگی او ست

 و
یا
شوهر تازه ای بجوید.
 
کس چه می داند
شاید عشق زندگی اش را پیدا کند.
 
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر