۱۳۹۹ مهر ۲۹, سه‌شنبه

پیکاسو سیم هاش قاطی اند. (۱۵)

  Rita Törnqvist-Verschuur | Schrijversgalerij - Literatuurmuseum


ریتا تورن کویست ـ فرشور 

(متولد ۱۹۳۵)

آمستردام، هلند

برنده جایزه «بوم طلائی»

(۱۹۹۳)

 برگردان

میم حجری

 

·    کمیسیونی به مثابه هیئت داوری، چگونه می تواند تشخیص دهد که کدام نقاشی از همه بهتر است؟

 

·    بهترین کتاب را آسانتر می توان تشخیص داد.

 

·    من موقع خواندن کتاب بنجامین بر سونه وانک[1]، وقتی که او می بایستی در بیمارستان بستری شود، سیل اشکم از چشم بر گونه هایم جاری می شود.

 

·    من می توانم بگویم که آن به نظر من بهترین کتاب است.

 

·    برای اینکه من هرگز موقع خواندن کتابی اینقدر نگریسته ام.

 

·    موقع تماشای تصویری در مقایسه با خواندن کتابی، اشک کمتری از چشم راه می افتد.

 

·    من تا کنون، فقط یکبار ضمن تماشای نقاشی ئی اشک ریخته ام.

·    آنهم نقاشی خودم بود.

·    آنجا که پدرم بار هیزم بر پشت داشت و به زحمت پیش می رفت.

 

·    این برای من نشانه موفقیت نقاشی ام بود.

 

·    سؤال این است که آیا آدمبزرگ ها با تماشای نقاشی ئی می توانند اشک بریزند، وقتی که کسان دیگری نزدشان نشسته اند.

 

·    شاید برخی از زن ها دستمالی بر چشم نهند و اشکی بریزند.

 

·    مردها اما گریه نمی کنند.

 

·    احساس گریه اما می تواند به آنها دست دهد.

 

·    چنین حالتی را یک بار در بابا دیده ام.

 

·    خطوط عجیبی در چهره بابا ـ به ویژه دور و بر دهانش ـ پیدا شده بود و او در تمام این مدت آب دهانش را غورت می داد.

·    این غم انگیزتر از گریه راست راستکی زنان و کودکان بود.

 

·    نشانه موفقیت یک نقاشی در مردها غورت دادن آب دهان و در زن ها گریه است.

·    نقاشی ئی که با تماشایش، بیشترین آب دهان غورت داده می شود و بیشترین اشک از چشم به گونه سرازیر می شود، برنده جایزه خواهد بود.

 

*****

 

·    تأملات من راجع به معیار تعیین بهترین نقاشی نمی توانند کاملا درست باشند.

·    چون، چه کسی می تواند با تماشای نقاشی اونو آب دهانش را غورت داده باشد و یا گریسته باشد؟

 

·    او مثل همیشه، نمی خواهد بگوید که چی نقاشی کرده است، اما شکی نیست که او دوباره عکس دریانورد فراخچشم گردن کلفت را کشیده که به سبب افراط در خوردن اسفناج، زیاده از حد چاق و چله شده است.

 

·    اما هیئت داوری نقاشی او را در هر حال انتخاب کرده است.

 

·    شاید با دیدن نقاشی اونو، از فرط خنده، سیل اشک از چشم های شان بر گونه ریخته است.

 

·    اگر حدس من درست باشد، پس می توان گفت که خنده فرقی با گریه ندارد.

 

·    این اما بدان معنی است که آدم از سرخوشی اشک می ریزد.

·    این را هم باید به حساب آورد.

·    برای اینکه اشک ها منشاء عاطفی ـ احساسی دارند.

 

·    اما چگونه می توان با دیدن نقاشی کارلا احساساتی شد؟

·    در نقاشی کارلا تقریبا چیزی نیست و بیشتر به درد خفتن می خورد.

 

·    نقاشی کارلا مثل پورتره بزرگی است که به دیوار اتاق نشیمن ما آویزان است.

 

·    این پورتره را مادر وقتی که به خانه ما نقل مکان کرد، به همراه آورده است.

·    بر این تصویر هم تقریبا چیزی نیست.

·    این فقط عکس یک خانه دهقانی و دور و بر آن است، که حاوی تعدادی درخت لخت بی برگ و بار است.

·    علاوه بر این، یک وجب آسمان و یک وجب علفزار.

 

·    مادر بعضی اوقات از تماشای این تصویر سرگیجه می گیرد.

 

·    من فکر می کنم که با تماشای تصویر کارلا، بر سر هیئت داوری هم همین بلا آمده است.

·    و آنها سرگیجه گرفتن از نقاشی را هم معیار دیگری برای انتخاب آن می دانند.

 

·    حالا سلسله ای از معیارها را برای انتخاب نقاشی ها کشف کرده ام:

·    گریستن، آب دهن بلعیدن، خندیدن و سرگیجه گرفتن.

 

ادامه دارد.

 



[1] Benjamin auf Sonnevanck

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر