میم حجری
سنگ سخنگو
دوست خواهرم يه خانمي هست كه بازنشسته شده و حالا همچنان مسافركشي ميكنه! خواهرم بهش گفته
شرايط بحراني هست!
بمون خونه...
گفته پس قسطهام رو كي پرداخت كنه
حکم (جمله) «شرایط بحرانی هست»
در زبان فارسی غلط است.
شرایط، بحرانی است.
درست است.
است = is
هست = There is
زن ها حق دوچرخه سواری ندارند
ولی حق ماشین سواری و مسافرکشی دارند؟
عجب شرایطی است؟
این شرایط
بحرانی
نیست
طویلتی
است.
۴۷۲
سنگ سخنگو
در بهمن شوم پنجاه و هفت، «من مسلمان هستم» عامل اتحاد شد. امروز
من مسلمان نیستم ما را گرد هم می آورد.
هم آن عامیانه و عوامفریبانه بود
و
هم
این عامیانه و عوامفریبانه است.
۴۷۳
سنگ سخنگو
ای شادیِ آزادی
روزی که تو باز آیی
با این دل غم پرور
من با تو چه خواهم کرد..
شاملو
این شعر از سایه است و نه از شاملو.
هوشنگ ابتهاج (سایه)
ای
شادی
آزادی
ای شادی آزادی
روزی که تو بازآیی
با این دل غم پرورد
من با تو چه خواهم کرد؟
آزادی
شادی
آزادی
ای شادی آزادی
روزی که تو بازآیی
با این دل غم پرورد
من با تو چه خواهم کرد
؟
غم هامان سنگین است
دل هایمان خونین است
از سر تا پامان خون می بارد
ما سر تا پا زخمی
ما سر تا پا خونین
ما سر تا پا دردیم
ما این دل عاشق را
در راه تو آماج بلا کردیم
وقتی که زبان از لب می ترسید
وقتی که قلم از کاغذ شک داشت
حتی حتی حافظه از
وحشت در خواب سخن گفتن می آشفت
ما نام تو را در دل
چون نقشی بر یاقوت
می کندیم
وقتی که در آن کوچه تاریکی
شب از پی شب می رفت
و هول سکوتش را
بر پنجره فروبسته فرو می ریخت
ما بانگ تو را با فوران خون
چون سنگی در مرداب
بر بام و در
افکندیم
وقتی که فریب دیو
در رخت سلیمانی
انگشتر را یکجا با انگشتان می برد
ما رمز تو را چون اسم اعظم
در قول و غزل قافیه می بستیم
از می از گل از صبح
از آینه از پرواز
از سیمرغ از خورشید
می گفتیم
از روشنی از خوبی
از دانایی از عشق
از ایمان از امید
می گفتیم
آن مرغ که در ابر سفر می کرد
آن بذر که در خاک چمن می شد
آن نور که در آینه می رقصید
در خلوت دل با ما نجوا داشت
با هر نفسی مژده دیدار تو می آورد
در مدرسه در بازار
درمسجد در میدان
در زندان در زنجیر
ما نام تو را
زمزمه می کردیم
آزادی آزادی آزادی
آن شبها آن شب ها آن شب ها
آن شبهای ظلمت وحشت زا
آن شبهای کابوس
آن شبهای بیداد
آن شبهای ایمان
آن شبهای فریاد
آن شبهای طاقت و بیداری
در کوچه تو را جستیم
بر بام تو را خواندیم
آزادی آزادی آزادی
می گفتم
روزی که تو بازآیی
من قلب جوانم را
چون پرچم پیروزی
برخواهم داشت
وین بیرق خونین را
بر بام بلندتو
خواهم افراشت
می گفتم
روزی که تو بازآیی
این خون شکوفان را
چون دسته گل سرخی
در پای توخواهم ریخت
وین حلقه بازو
را
در گردن مغرورت
خواهم آویخت
ای آزادی بنگر آزادی
این فرش که در پای تو گسترده ست
از خون است
این حلقه گل خون است
گل خون است
ای آزادی
از ره خون می آیی اما
می آیی و من در دل می لرزم
این چیست که در دست تو پنهان است ؟
این چیست که در پای تو پیچیده ست ؟
ای آزادی آیا با زنجیر
می آیی ؟
۴۷۴
سنگ سخنگو
باید آدم یه کسی رو داشته باشه،
مثل دستگاه کاغذ خرد کن
یه حرفایی رو که خودتم از شنیدنش وحشت داری
بگی بهش بشنوه
بعدم دیگه هیچ وقت ب روت نیاردشون
عجب آرزوها و اندیشه هایی بعضی ها دارند.
که چی بشه؟
ما فکر می کردیم که جماران فقط طویله شده است.
اکنون معلوم می شود که تیمارستان هم تشریف دارد.
۴۷۵
سنگ سخگو
فارسا
قسم رو میخورن
ولی
ترکا
مینوشن؟
سگ سخن جو
سؤال زیبایی است.
هزار بار قسم خورده ام که نام تو را
به لب نیارم اما قسم به نام تو بود .
(میر فصیحی)
قسم خوردن
سوگند خوردن
سوگند یاد کردن
مصدرهایی در زبان فارسی برای افعال مرکبند.
در
زبان آذری
آند ایچماخ (ایچمک)
مترادف با آنها ست.
در این نوع کلمات مرکب
معانی مصادر خوردن و یاد کردن و نوشیدن
فدای معنی کلی کلمات مرکب می شود.
در دیگر زبان های جهان
مثلا انگلیسی و آلمانی
هم
قضیه از همین قرار است.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر