۱۳۹۹ مهر ۱۰, پنجشنبه

درنگی در پژوهشی از شبگیر راجع به تئوری امپریالیسم (۱۸)

 

 

ویرایش و درنگ

از

یدالله سلطان پور

 

تئوری امپریالیسم و تغییرات آن در قرن بیست و یکم

(بخش نخست)

شبگیر حسنی

منبع:

نوید نو

 

۱

اگرچه امپریالیسم در مواقع (صورت) لزوم
 کوچک ترین تردیدی در به کارگیری خشونت (قهر) عریان ندارد 
اما لزوما سلطه اش را از طریق کاربرد زور تامین نمی کند: 
معمولا و در دهه های اخیر، 
استفاده از اهرم های اقتصادی و ایجاد رضایت خودانگیخته و بازتولید هژمونی اش از طریق نهادهای جامعه مدنی همچون کلیسا، مدارس، سمن ها (ان جی او) و ... 
و
 از مسیر نهادهای اقتصادی بین المللی و  رسانه های انحصاری اش 
انجام می شود.

 

این جمله شبگیر بدان معنی است 

که 

هژه مونی طبقه حاکمه امپریالیستی، 

در

 حالات استثنایی و اضطراری

 با

 توسل به قهرعریان

و

در

 شرایط عادی 

با 

توسل به اهرم های اقتصادی و مانی پولاسیون افکار عمومی توسط نهادهای آموزشی ـ پرورشی، مذهبی و رسانه ای

حفظ می شود و تحکیم می یابد.


همانطور که ذکرش گذشت،

شبگیر 

در روبنای ایده ئولوژیکی جامعه بشری سیر می کند 

و 

با مفاهیم اقتصادی و سیاسی می اندیشد 

و

 نه 

با مفاهیم فلسفی.


شالوده هژه مونیکی طبقه حاکمه امپریالیستی

را

و

هر طبقه حاکمه دیگر

را

 مالکیت بر وسایل اساسی تولید و تکثیر و توسعه و گسترش آن تشکیل می دهد.

خواه در مقیاس ملی و خواه در مقیاس بین المللی.


یعنی شالوده هژه مونیکی طبقه حاکمه امپریالیستی

 در زیربنای اقتصادی جامعه است

و

روبنای ایده ئولوژیکی از مذهب و هنر و فلسفه و رسانه ها و نهادهای آموزشی و پرورشی

تابع این زیربنای اقتصادی و خادم و حامی و مؤید و مقوی آن هستند.

 

دیالک تیک زیربنای اقتصادی و روبنای ایده ئولوژیکی

 

تفاوت بورژوازی آغازین با بورژوازی واپسین

مترقی بودن اولی 

یعنی

ضد نظامات اجتماعی ماقبل سرمایه داری

ضد اشرافیت برده دار و فئودال و روحانی

یعنی

خواهان مدرنیته و مدنیت و پیشرفت اجتماعی بودن اولی

یعنی

طرفداری اش از راسیونالیسم، ناتورالیسم و هومانیسم  

و

ارتجاعی بودن دومی

یعنی

متحد نظامات اجتماعی ماقبل سرمایه داری

متحد اشرافیت برده دار و فئودال و روحانی

یعنی

مخالف مدرنیه و مدنیت و پیشرفت اجتماعی بودن دومی

یعنی

طرفداری اش از ایراسیونالیسم، پست مدرنیسم، مذهب، کنیسه و کلیسا و مسجد و خریت و خرافه 

و

دشمنی اش با ناتورالیسم و هومانیسم

است.

 

این بدان معنی است

که

روبنای جامعه در سرمایه داری آغازین با روبنای جامعه در سرمایه داری واپسین تضاد چشمگیر دارد.

 

به

نظر ما

هیئت حاکمه امپریالیستی موجودی دو جناح

است:


الف

جناح آشکار هیئت حاکمه امپریالیستی

«متمدن و راسیونال و سوسیال و صلح طلب و دیپلوماسی گرا»

است.


ب

جناح مستور هیئت حاکمه امپریالیستی

 فاشیستی و وحشی و ایراسیونال و آسوسیال و جنگ طلب و متجاوز و خونریز و سرکوبگر

است.

 

جمله اول شبگیر 

«اگرچه امپریالیسم در مواقع (صورت) لزوم

 کوچک ترین تردیدی در به کارگیری خشونت (قهر) عریان ندارد 
اما لزوما سلطه اش را از طریق کاربرد زور تامین نمی کند»

 حاکی از همین هیئت حاکمه امپریالیستی دو جناحی است.

 

طبقه حاکمه امپریالیستی

احزاب و شخصیت ها و دار و دسته های فاشیستی

را

یعنی هیئت حاکمه امپریالیستی فردا و روز مبادا

را

تشکیل می دهد و تقویت و تحکیم می کند و در آب نمک می خواباند.


ضمنا

به

مبارزه بر ضد جریانات و تشکیلات فاشیستی تظاهر می کند.


البته رابطه این دو جناح هیئت حاکمه امپریالیستی

دیالک تیکی است.


آنسان که به ظاهر دو جناح طبقه حاکمه تشنه به خون یکدیگرند.


گاهی 

حتی

مهره هایی از دو جناح ترور و یا بازداشت و محکوم می شوند.

بدین طریق

توهمی در جامعه امپریالیستی اشاعه می یابد 

و ذهن و ضمیر توده را تسخیر می کند. 


میان کارتر و ریگان،  کلنتین و بوش و اوباما و ترامپ

به عنوان نمایندگان دو جناح هیئت حاکمه امپریالیستی

تضاد طبقاتی وجود ندارد.

هر دو نمایندگان طبقه حاکمه امپریالیستی واحدی اند.

 

یعنی

دو روی مدال طبقاتی واحدی اند و آب به آسیاب طبقاتی واحدی می ریزند.


این هیئت حاکمه ذی الجناح

 اما هنوز تمامت هیئت حاکمه امپریالیستی، اولیگارشیستی، فئودالی و فوندامنتالیستی 

را   

تشکیل نمی دهد.


خواه

این جناح هیئت حاکمه امپریالیستی 

اداره جامعه را به عهده گیرد 

و 

خواه آن دیگری

نیروی ارتجاعی نیرومند دیگری 

متحد دیالک تیکی هر دو ست.


سؤال این است که آن نیروی ارتجاعی دیگر چیست؟


ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر