ریتا تورن کویست ـ فرشور
(متولد ۱۹۳۵)
آمستردام، هلند
برنده جایزه «بوم طلائی»
(۱۹۹۳)
برگردان
میم حجری
· آدم می تواند، گاهی همزمان، کاملا متفاوت به نظر برسد.
· مثلا بابا.
· او گاهی عصبانی به نظر می رسد.
· ولی در ورای عصبانیت او، می توان دید که او خود دستخوش حیرت است و دلش می خواهد که بخندد.
· این پدیده را می توان به آسانی در قالب کلام ریخت.
· اما نقاشی همزمان چنین چیزهائی آسان نیست و آدم به بیشتر از دو چشم نیاز دارد.
· اگر من چنین کاری را می بایستی انجام دهم، عکس مردی را نقاشی می کردم، که از هر چشمش سه سیم روئیده اند و سر هر سیم، چشمی قرار دارد:
· یکی از چشم ها تنگ است، دیگری تیله مانند است و چشم دیگر سه گوش است.
· اما سؤال این است که آیا مردم منظور مرا خواهند فهمید؟
· اگر آنها به دقت ننگرند، فکر خواهند کرد که آن عکس ناموفقی از بادکنکفروشی است.
· در حالی که آن، عکس مردی است که همزمان عصبانی و متعجب است و می خواهد بخندد.
*****
· اگر من از اول مطمئن بودم که برنده جایزه نخواهم شد، می توانستم مضحکترین چیزها را نقاشی کنم.
· می توانستم عکس مردی را بکشم که سری بسیار گنده دارد و در آن سر چندین پنجره باز وجود دارد.
· پشت پنجره ها پیچش های مغز را و در پیچش ها واژه ها را نقاشی می کردم و منظورم از واژه ها افکار او می بود.
· من ضمنا می توانستم عکس دو مرد را در رستورانی نقاشی کنم که بشقاب خالی جلوی خویش دارند و غذا را می شود در ورای لباس های شان، در درون شکم شان دید:
· کباب برگ، پاهای مرغ، سیب زمینی و برنج را.
· چنین چیزی اما در عالم واقع محال است.
· برای اینکه مواد غذائی همگی جویده می شوند.
· اما در تصویر می توان چنین کاری را کرد، اگر قرار بر این باشد، که جایزه نصیب کسی دیگر گردد.
· فقط بچه هائی که امکان برنده شدن دارند، باید مواظب باشند.
· قبل از همه، برت دگرون، از کلاس هفتم.
· او همیشه برای روزنامه مدرسه نقاشی می کند.
· او یکبار حتی برای روزنامه راست راستکی نقاشی کرده بود.
· او عکس هواپیمائی را کشیده بود که قوطی های کنسرو را در چمنزاری پائین می ریخت و عکس مردانی را که با دستان باز دوان دوان می رفتند.
· برت نمی تواند سرهای پنجره دار رسم کند.
· شاید هم رسم کند.
· آنگاه کسانی در هیئت داوری خواهند گفت که برت دگرون همانند پیکاسو، راه جدیدی کشف کرده است.
· اما در مورد من، آنها هرگز چنین حرفی نخواهند زد.
· برای اینکه آنها نمی دانند که تصاویر قبلی من چه شکلی بوده اند.
*****
· احتمالا، فردا معلوم می شود که کدامیک از ما به عنوان برنده جایزه انتخاب شده است.
· من بی تردید برنده جایزه نخواهم شد.
· از دیدن قیافه مادر به این حقیقت امر پی برده ام.
· پس احتیاج هم نیست که هیجان زده باشم.
· من اما کنجکاو قیافه بچه های دیگرم.
· کنجکاو این مسئله ام که کی شاد خواهد شد و کی تعجب خواهد کرد و کی شاید چشم های لبریز از اشک خواهد داشت.
· ریتا بی شک، شانه بالا خواهد انداخت.
· او بی خیال جایزه است.
· کووز و سابینه نمی توانند برنده جایزه باشند.
· آندو حتی نمی خواهند که جایزه به آنها داده شود.
· آن روز، وقتی که سابینه نقاشی اش را در جیبش چپاند و کلاس را به سرعت برق ترک کرد، دلم برایش سوخت.
· اما حالا دیگر دلم برایش نمی سوزد.
· حالا می دانم که ماجرای نقاشی مخفی از چه قرار است.
· کسی که نقاشی مخفی می کشد، قید همه چیز را می زند.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر