ریتا تورن کویست ـ فرشور
(متولد ۱۹۳۵)
آمستردام، هلند
برنده جایزه «بوم طلائی»
(۱۹۹۳)
برگردان
میم حجری
· من در نظر دارم، صورتی را با چشمان مختلف نقاشی کنم.
· اگر من در زیر آن، به جای امضای خود، امضای نقاش مشهوری را، مثلا پیکاسو را بگذارم، چه خواهد شد؟
· این برای پیکاسو مضر است و یا مفید؟
· مردم با دیدن آن چه خواهند گفت؟
· آیا خواهند گفت که پیکاسو آن را در حالت روحی عجیب و غریبی کشیده است و یا از کشف راه جدیدی سخن خواهند گفت؟
· ایکاش می توانستم برای سؤالم جوابی بیابم.
· البته من می توانستم نقاشی خود را به آمستردام ببرم و از مرد و یا زن مهربانی بخواهم که آن را به موزه ملی بدهد.
· بعد با مادرم به موزه ملی می رفتم، تا ببینم که آن در کنار نقاشی های دیگر پیکاسو آویزان شده است و یا نه.
· آنگاه می توانستم، نظرات مردم را راجع بدان بشنوم.
· قبل از همه نظرات مادر را.
*****
· نقاشی کردن عمدی از افراد و اشیاء هم وجود دارد.
· بسیاری از نقاشان قبلا این کار را کرده اند.
· آنها پورتره ثروتمندان را کشیده اند.
· موزه اینجا، یعنی شهر هارلم، از این جور نقاشی ها مملو است.
· تصاویر بزرگ از زن های پیر بداخلاق و مردان سیاهرو با یقه های سفید و کلاه های دراز.
· من یک بار با مادر در این موزه بوده ام.
· اسم موزه فرانس هال است.
· حوصله ام در آنجا به کلی سر رفت.
· وقتی که ما تصاویر موزه را تماشا می کردیم، مادر خیال کشیده شدن پورتره مرا هم در سر می پخت.
· او دوستی داشت که در پورتره کشی زبردست بود.
· دو هفته تمام، هر بعد از ظهر ـ ساکت و بی جنب و جوش ـ جلوی این خانم نقاش نشستم.
· او در حین نقاشی پورتره من مرتب، آه می کشید.
· وقتی که نقاشی بالاخره به پایان رسید، از دیدنش حالم به هم خورد.
· بچه هیچ شباهتی به من نداشت.
· بچه بیشتر به مردهای موزه فرانس هال شباهت داشت تا به من.
· اگر نمی دانستم که آن عکس من باید باشد، شاید از آن بدم نمی آمد.
· اما من از آن بدم می آید، برای اینکه هیچ شباهتی به من ندارد.
· در باره پورتره های فرانس هال نیز نمی توان اظهار نظر کرد.
· برای اینکه وقتی فرانس هال زنده بود، هنوز عکاسی کشف نشده بود و عکسی از صاحبان پورتره وجود نداشت تا با پورتره مورد مقایسه قرار گیرد.
· حالا به نظر من باید پورتره را با عکس آدم مربوطه مورد مقایسه قرار داد.
· حالا باید در کنار هر پورتره عکسی آویزان شود.
· آنگاه آدم می تواند موفقیت آمیز بودن نقاشی را کشف کند.
*****
· هروقت که من به زیر شیروانی می روم، چشمم به آن می افتد.
· به تصویر زنی با لباس سیاه و کلاه سیاه پردار.
· پشت سر این زن، مردی کج نشسته، با عصائی در دست، با عینکی یک چشمی و با کلاه عروسی بر سر.
· آندو به صدای خواننده ای بی سر گوش می دهند.
· بالای تصویر نوشته شده:
· دیوان ژاپن!
· پشت واژه «ژاپن»، گوشه ای از کاغذ پاره شده و پر از چین و چروک است.
· من اخیرا از مادر پرسیدم که چرا او یک همچو تصویر خرابی را بر دیوار می آویزد؟
· در جوابم گفت که این تصویر به آنتون، همسر اولش تعلق داشت.
· جواب کوتاهی بود و دلش نمی خواست که توضیح بیشتری بدهد.
· اکنون اما حادثه عجیبی اتفاق افتاده است.
· من در هارلم قدم می زدم، چشمم در ویترینی به همان تصویر افتاد.
· با این تفاوت که آن زیبا و نو بود و زرد و نارنجی بود.
· کاغذ، مچاله نشده بود و چین و چروک نداشت، گوشه اش هم پاره نشده بود.
· پشت واژه «ژاپن» سه حرف آ ی س نوشته شده بود.
· من فوری مادر را در جریان این تصویر گذاشتم و گفتم که او باید این تصویر را بخرد، در چارچوب زیبائی جا دهد و در اتاق نشیمن به دیوار بیاویزد.
· آنگاه می تواند عکس کهنه را دور اندازد.
· مادر اما سرش را به نشانه عدم موافقت با نظر من تکان داد.
· «آنچه که تو در هارلم دیده ای، چاپی از آن است»، مادر گفت.
· «از این جور چاپ ها به وفور یافت می شود.
· تصویر زیر شیروانی اما تصویری اصیل از زمان خود نقاش است.
· چنین تصویری را چاپ سنگی می نامند.
· از این تصویر تعداد انگشت شماری وجود دارد.
· اینکه آنتون توانسته چنین تصویری را بخرد، به معجزه شبیه است.»
· بعد دو باره قیافه غم انگیز هراسناکی به خود گرفت.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر