۱
ستیز فلک بیخ و بارش بکند
سم اسب دشمن دیارش بکند
معنی تحت اللفظی:
ناسازگاری فلک بیخ و بار شاه زاده ظالم را و سم اسب دشمن مهاجم خاک دیارش را کند.
سعدی
در این بیت شعر، برای توضیح شکست شاه زاده ظالم و غلبه دشمن بر او،
به
سنگینی کفه تراوزی تناسب قوای نظامی و رزمی به نفع دشمن
بسنده نمی کند.
ضمنا
عدم گردش چره فلک به نفع او
را
مطرح می سازد.
سعدی
ضمن روشنگری ماتریالیستی ـ تاریخی
به
اشاعه خرافه چرخ فلک می پردازد.
خدا ظاهرا انجام وظایف ناگوار را به عهده فلک می گذارد.
ما در فلسفه حافظ به مفهوم ایراسیونالیستی فلک به کرات برخورد می کنیم:
صوفی نهاد دام و سر حقه باز کرد
بنیاد مکر با فلک حقه باز کرد.
حافظ
در این بیت غزل،
برای بی اعتبار کردن اهل تصوف،
صوفی را با فلک حقه باز مورد مقایسه قرار می دهد
و
به حقه بازی و دامگستری متهم می سازد.
فغان که با همه کس، نرد کینه باخت فلک
که کس نبود که دستی از این دغا ببرد.
معنی تحت اللفظی:
فلک با همه کس نرد خصومت بازی کرد
و
کسی پیدا نشد که یک دست حداقل از فلک حقه باز ببرد.
حافظ
در این بیت غزل،
فلک را دغا می نامد که سردسته نردبازها ست و کسی قادر نیست دستی از او ببرد.
راز درون پرده چه داند فلک، خموش
ای مدعی، نزاع تو با پرده دار چیست.
معنی تحت اللفظی:
فلک بسان غلام پرده دار خوانین و سلاطین پشت پرده نشین است
که
لال و ابله و نادان
است.
مدعی به چه دلیل به فلک نفرین می فرستد؟
حافظ در این بیت غزل،
خدا
را
خانی و یا سلطانی تصور و تصویر می کند
و
فلک را به حاجب پرده دار بارگاه غیب (انعکاس آسمانی ـ انتزاعی حاجب خوانین و سلاطین فئودالی)
تشبیه می کند که از راز درون پرده بی خبر است
و
کورکورانه
به انجام وظایف محوله می پردازد
و لذا نزاع با فلک بیهوده است.
البته این همان حافظی است که شعار سقف شکافی از فلک را داده است و درانداختن طرحی نو را.
مقولات ایراسیونالیستی سعدی و حافظ
باید مستقلا بررسی شوند.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر