۱۳۹۹ شهریور ۲۴, دوشنبه

درنگی در پژوهشی از شبگیر راجع به تئوری امپریالیسم (۱۱)

 

 


ویرایش و درنگ

از

یدالله سلطان پور

تئوری امپریالیسم و تغییرات آن در قرن بیست و یکم

(بخش نخست)

شبگیر حسنی

منبع:

نوید نو

 

۱

لنین 
واقعیات ملموس و مسلم اقتصادی 
را 
از
 زبانِ خودِ اقتصاددانان هوادار سرمایه داری،
 نقل می کند
(لنین، ۱۳۸۴: ۱۱۲)

 

منظور از «واقعیات ملموس و مسلم اقتصادی» چیست؟

 

ضمنا

این کردوکار لنین به چه معنی است و برای چیست؟

 

لنین

در

مطلبی راجع به اثری از مارکس (کاپیتال؟) می نویسد:

«مارکس در این اثرش 

کوهی از اسناد و مدارک و فاکت ها را حلاجی کرده است.»

 

هر تجزیه و تحلیلی

باید هم دیالک تیکی از تجزیه و تحلیل امپیریکی و تئوریکی (تجربی و نظری)

باشد.

 

تجزیه و تحلیل فاکت ها (واقعیات ملموس و مسلم اقتصادی) و غیره

به

معنی تجزیه و تحلیل امپیریکی امپریالیسم است

که

پایه و اساس لازم برای تشکیل تئوری مربوطه است.

 

تفاوت و تضاد لنین با علما و فلاسفه ی دیگر،

تفاوت و تضادی جهان بینانه است.

 

لنین

به

تجزیه و تحلیل فلسفی (ماتریالیستی ـ دیالک تیکی ـ تاریخی) امپریالیسم مبادرت ورزیده است

و

نه

به

تجزیه و تحلیل علمی صرف

 (مثلا نه تجزیه و تحلیل سیاسی، اقتصادی، اقتصادی ـ سیاسی صرف)

و

نه

 به تجزیه و تحلیل فلسفی (ایدئالیستی عینی و یا ذهنی)

 

تفاوت

علم با فلسفه علمی

و

تفاوت جهان بینی ماتریالیستی با جهان بینی ایدئآلیستی

همین است:

 

جهان بینی ایدئآلیستی

جامعه و جهان

را

وارونه می بیند و وارونه تجزیه و تحلیل می کند و به عدم شناخت، کتمان و انکار حقیقت عینی می رسد.

 

علم

مثلا علوم سیاسی و اقتصاد سیاسی

همه زورش را هم بزند،

در عالم جزئیات درجا می زند 

و 

راجع به جزئی از موضوع مورد نظر

هارتی و یا پورتی

عرضه می دارد.

 

فلسفه علمی

اما

معارف علوم 

را

تجرید می کند

و

به

استنتاجات تئوریکی

نایل می آید

و

به

شناخت کل می رسد.

 

کلی

که

آشیان حقیقت عینی

است.

 

به

همین دلیل

بدون تفکر فلسفی علمی

کشف حقیقت محال است.

 

فرق و تفاوت و تضاد مارکس و انگلس و لنین

کل اندیشی آنها

است.

 

فلسفی ـ علمی اندیشی آنها

است.

 

کشف حقیقت عینی

به

همین دلیل است

و

نه

به دلیل هوشمندی و تیزهوشی و نبوغ و غیره آنها.

 

هر کس دیگر هم از عهده این کار برمی آید.

 

تجلیل ازکلاسیک ها

نشانه ذلت فلسفی آدمیان است

و

نه

نشانه عظمت و نبوغ و تیزهوشی خارق العاده کلاسیک ها.

 

حزب توده

به

همین دلیل

باید حزبی فلسفی (حزبی کل اندیش) باشد تا حزب توده باشد.

 

ضعف اساسی حزب توده

همین بوده است.

 

طرح برنامه حزب توده

مبتنی بر تحلیل اقتصادی ـ سیاسی بوده است.

 

به همین دلیل 

در

خطه جزئیات درجا زده است و عاجز از کشف حقیقت عینی بوده است. 


۲

اما در همین سطح از تحلیل و بررسی داده  ها متوقف نمی شود. 
 
او با درک منطق دیالکتیک و کاربست قانونِ تغییر کمیت به کیفیت، 
چگونگی دگردیسی سرمایه داری قدیم به مرحله  ی امپریالیسم 
را 
تبیین می کند 
(لنین، ۱۳۸۴: ۱۱۳) 
و
 تعّینِ سیاسی این مرحله از سرمایه داری
 را
 از 
شرایط و ریشه های اقتصادی آن
 استنتاج می  کند.

 

گذار تدریجی سرمایه کوچک به سرمایه مونوپلی (انحصاری)

همانطور که خود شبگیر قبلا اعلام داشته،

توسط کلاسیک های مارکسیسم

پیش بینی شده بود.

 

این روند و روال را حتی هر بقالی می تواند دریابد.

 

پیروزی هر سرمایه داری در مبارزه رقابتی با دیگر سرمایه داران همان رشته،

 به تقویت او و ورشکست بقیه منجر می شود.

 

تشکیل انحصارات

روندی قانونمند

 است.

 

اما

دلیل شبگیر در رابطه با عدم اعلام امپریالیسم به مثابه فرماسیون اقتصادی مستقل توسط لنین،

بیگانگی شبگیر با مفهوم فرماسیون اقتصادی است.

 

به همین دلیل 

شبگیر 

دست به دامن قانون دیالک تیکی گذار از تغییرات کمی به کیفی شده است.

 

پیش شرط تشکیل فرماسیون اقتصادی 

تحول مناسبات تولیدی

و

قبل از همه

تغییر مناسبات مالکیت بر وسایل اساسی تولید است.

 

برای توضیح این مسئله

باید مفاهیم فلسفی مهم کیفیت و ماهیت را به خدمت گیریم:

 

کیفیت کاپیتالیسم

در اثر تغییرات کمی اش

عوض شده است.

 

(قانون دیالک تیکی گذار از تغییرات کمی به کیفی در این زمینه و فقط در این زمینه معتبر است.)

 

کاپیتالیسم آغازین به کاپیتالیسم واپسین (امپریالیسم) استحاله یافته است

ولی ماهیت کاپیتالیستی اش

 دست نخورده مانده است.

 

برای اینکه مناسبات تلویدی بالاعم و مالکیت خصوصی بر وسایل اساسی تولید بالاخص

دست نخورده مانده است.

 

۳

این دیدگاهِ اصولی، 
وی را قادر می  سازد 
تا برخلاف بسیاری از تحلیل  گران معاصرش و حتی بسیار پیش  تر و دقیق  تر از بسیاری از مفسران امروزی،
 درکِ جامع و پیوسته ای از این پدیده و تعّین ها و مصادیقش داشته باشد.

 

شبگیر در این جمله

شعار می دهد.

برای اینکه او مفاهیم مهم فلسفی را و تفکر مفهومی را نیاموخته است.

 

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر